اعلامیه پارگی یک دختر ب طرزی دردناک

میخوام ی پست کثیف بنویسم.ی پست خیلییییییییییییییییی کثیف.اینقد کثیفه ک کلی با خودم کلنجار رفتم تا راضی شدم حروف کیبورد لپ تاپمو با تایپ این پست ب کثافت و لجن بکشونم. ب فاضلاب.ب ته لجنزار.مغزم داغه داغه.چنین کثافتی ن تنها تو زندگیم هیچوقت وجود نداشت ک مطمئنم برای هیچ وقت و هیچ مرحله ای ا زندگیم نمیتونم با واقعیتی ب این کثیفی رو به رو شم.کلمات بی اینکه بخوام دارن ا گلوم ک ن ا عمق قلبم، ا عمیق ترین چاله احساس زنانگی در قلبم تراوش می کنن.دیگه چی بدتر ا این میتونه برای یک زن اصلا برای یک زن نه برای کسی ک ب اندازه یک سر سوزن احساس تو وجودش وجود داره ب وجود بیاد؟اعترافش برام خیلی سخته.خیلی .گلوم ب طرز وحشتناکی داره می-سو-زه.دائما" سعی میکنم اشکامو تو همون گلوم قورت بدم و ب روی خوم نیارم.ولش کن.میخوام زود تر این شرو تایپ کنم و بپرم تو جالی(ماشینم)و برم تو جاده ای چیزی تا جیغ نزنم اروم نمیشم.باید ی جیغ بلند بکشم ی جیغ خیلییییییییییی وحشتناک تا بتونم ا این فاضلاب بیام بیرون

- متاسفانه یا خوشبختانه ب یمن .......................... من عضو فیسبوک نیستم.میگفت ا چنین دخترایی بیزاره.میدونم ک چرط میگفت.ولی الان میگم شاید بد نمیگفت...............

-17 سالم بود ک سینا ب شدت بهم ابراز عشق میکنه.دانشجوی ارشد میکروبیولوژی و پر از عقاید کافکایی گیتی(خواهر بزرگترم) میگه بیخیال با این دوست پسر عجیب غریبت

- برای من فقط جنبه فان داشت اما اون ب طرز عجیبی رابطه و جدی میگیره و حتی ب قول خودش طرز لاک زدن من هم ا نظر اون صاحب شناسنامه و فلسفس(خخخخخخخخخخخخخ.زیادی جدیم گرفته بود)گیتی میگه ازش سواری بگیر.اصلا" نیازی ب گرفتن من نبود.اون خودش میداد

- 4 سال میگذره من میشم 21 ساله و سینا هنو پا ب پام داره تحملم میکنه و برای من هنو همه چی فانه.گیتی میگه این پسره مشکل روحی داره.وگرنه کی میتونه با این موقعیت اینهمه مدت دنبال ی دختر باشه.شاید عقیمه!!!!

- 23 ساله میشم و سینا هنوز..................................................... گیتی تلفنی با سینا دعوا میکنه ک انقد ب خونمون زنگ نزن.ب ما چ ک خطش خاموشه.

- 24 ساله شدمو جامون عوض شد.سعی کردم جبران کنم.اما نمیشد.بدججوری پلا و خراب کرده بودم.البته من زمان اشناییمون بچه ای بیش نبودمو کار یک دختر 17 ساله چ چیزی میتونه باشه غیر از خراب کردن پل؟!! گیتی میگه بهتر. این مشکل داره.بخدا راست میگم.بعد کلی میخنده

- ا دست سینا و بد اخلاقیاش خسته شدم.با ...................... آشنا شدم.همونی ک باعث شد بعد از رفتنش ب وب پناه بیارم.بیخیال سینا میشم ولی تا مدتها فکرش تو ذهنم بود .آخه شخصیتش خیلی بهم نزدیک بود اما لعنتی حرفامو دیگه باور نمیکرد.آخرین بار کتک کاری کردیم.گیتی میگه بهتر ک ا سینا کشیدی بیرون ولی این پسره هم بدردت نمیخوره.

- بعد از رفتن ....................... بطور اتفاقی دوباره ب تور سینا میفتم شایدم اون ب تور من افتاد سعی میکنیم شروع کنیم.هرچند ک من نیمی ا جسم و روحم پیش ............... جا مونده بود.من و سینا دوباره کتک کاری میکنیم و من خسته تر ا قبل بیخیالش می شم و خطمو خاموش میکنم.گیتی میگه بهتر ول کن بیمارو.ولی دنیا واقعا" چرا این انقد دنبالته؟؟!راستی فامیلیش چیه؟!!!!!

- امروز آره همین امروز پیش عارفه رفتم.تو فیسبوکش بود.همینطوری ازش خواستم بره تو پیج سینا.میدونستم ک عضو فیسبوکه.همیشه هم خودم پیجاشو آپدیت میکردم.رفت رو پیجش

ـ .....................................................................................................................................................

......................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

.......................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

..........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

..........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

-هیچی!گیتی بود ک تا جون داشت براش آف و تکست گذاشته بود.اونم قبل ا اخرین تاریخ جداییمون.البته با ی فامیلی مستعار ک سینا نفهمه خواهرمه(لابد واسه همین فامیلیشو مستعار انتخاب کرده بود دیگه)!!!!!.

- عکسهای گیتی کنار پیغامای دم ب دقیقه ایش داره آزارم میده

- عارفه دید کمی بیحالم.سریع پیجو بست.لعنتی هرچی داد میزنم ک بذا ببینم نمیذاره

- عارفه گفت خوند و دید ک سینا هیچ کدوم ا نخاشو نگرفته

- مهم نی ک سینا نخاشو گرفت یا ن.چون من هیچ علاقه ای ب سینا ندارم.مهم اینه ک اون خواهرم بود.میفهمینننننننننننننننننن؟آره لعنتیای حرومزاده؟ اون خواهرم بود.اون کثافت خواهرم بود.(گلوم درد گرفت)

-میخوام برم دوش بگیرمو برم بیرون.رسما" اعلام پاره شدگی میکنم.

-غرورم بابت داشتن گیتی جریحه دار شده.شایدم پی قضیه و بگیرم و هر طور شده ی پیج بسازم و برم اون تو ببینم چ خبره.شایدم....................... . ب هر حال مارک زوکربرگ،  شاد ک شخصیت واقعی ی ............................... (ب احترام پدر و مادرم)واقعی و بهم نشون داد

پ.ن ۱: 21/4/92 دارم با گیتی راجع ب محمد ک فوتبالیست تیم سپاهانه و دیرو تو خزر شهر با هم آشنا شدیمو اینکه ب شدت مهربونو خاکیه صحبت میکردم و اینکه احساس میکنم میخواد ازم تقاضایی بکنه س..........ک.............س.ک مطمئنا" نمیتونم براورده کنمو حیف ک قبل اینکه ب بن بست برسیم باید باهاش کات کنم صحبت می کردم.گیتی لبخند زد.فامیلیش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پ.ن ۲: تو روحت مارک زوکربرگ، .

پ.ن۳:اگه هر مشکل ادبیاتی داشت ایراد نداره.نمیخوام این پستو ویرایش کنم.

در باب ماشین

ب نظر من ماشین در زندگی کسانی ک ان را دارند نقش بسیار اساسی را ایفا میکند.بنده ب شخصه اعتراف میکنم حاضرم ابرو و دوستان و حتی عشق خو را دو دستی تقدیم کنم  اما ماشینم را از دست ندهم.ماشین من یک ۲۰۶ سفید سرحال هست که اسمشو گذاشتم جالی.(جالی جامپر نام اسب وفادار لوک خوش شانس).جالی من در تمام غمها و خوشی ها وحتی استرسهای زندگیم(مثلا" تلاشت برای کمی زود تر رسیدن از یک سو و تماسهای مداوم پدر ک "بگو کجایی این وقت" ازسوی دیگر) با من بود .وقتی این قضیه برام ثابت شد ک کنار گذاشته شدم.و وقتی بیشتر ثابت شد ک دوستان از نزدیک و دور ب تقلا برای شروعی دوباره می افتادن(بابا طرف هرچی نباشه ماشین داره)داشتم میگفتم هیچگاه وجودش را انقدر احساس نکردم ک ناگهان و بدون هیچ توضیحی کنارگذاشته شدم.(اینو گفتم تا در ادامه بفهمید جالی در عمق چه فاجعه ای کنارم بود)در تمام تنهایی ها بامن بود.کمکم کرد از منطقم بیشتر استفاده کنم.اجازه داد عقده هایم را با فشردن پدال گازش بیشتر نشون بدم.من را به دورترین کافه شهر میرساند.اسفند امسال وقتی داشتم با مادرم اتاقم را مرتب میکردم میدیدم یه جای دارم کم میارم نمیتونم گلوم ریب میزنه میسوزه و از همه بدتر این غرور لعنتی ک اجازه نمی داد غم تو چشش تبدیل به اشک بشه تا دیگران بگن دیدی؟و نمیتوانستم (حتی تا همین حالا)هم اجازه بدم که مامان اینا بفهمن کنار گذاشته شدم و دیگه نیست و من با این همه ادعا اینجوری باسر رفتم تو کوزه سریع لباس تو دستو مینداختم پایین ب مامان میگفتم "یه کار خیلی مهم دارم"میپریدم تو جالی در حالی ک مامان اینا میگفتن (ما ک میدونیم باز داری میری عشقو حال و....)و یه نفس راحت میکشیدم و شیشه ها و میکشیدم پایین و  ب وحشتناکترین شکل ممکن جیییییییییییییغ میکشیدم اونم ا نوع بنفش.بعد که جیغام تموم شد این دیوونگی سیامک عباسی و(حیف ک هنو یاد نگرفتم چیزی واسه دانلود واستون بذارم) و مینداختم تو حلقشو این بنده خدا هی ریپیت میکرد:

چرا چشمای من خیسه    چرا عکساتو میبوسم

 مثل باغی ک خشکیده     دارم از ریشه میپوسم

 مث دیوونه ها گیجم       همش بیهوده میخندم

 2تا عاشق ک میبینم       سریع چشمامو میبندم

خودم داغم نمیفهمم       زمان راحت جلو میره

میخوام چیزی بگم اما        گلومو بغض میگیره

یعنی دیوونگی اینه         یعنی من دیگه دیوونم

چرا هرروز ساعتها        ب عکست خیره میمونم

 میخوام دیونه باشم تا         ب این دنیا بفهمونم

میون این همه عاقل         فقط من گیج و دیوونم

تواین روزای دلتنگی         دارم هر لحظه میبارم

 اخه دیوونگی چارست     واسه دردی ک من دارم

و اینجا ک یک اوج فرا محشر میگیره و با فریاد هر چه تمام تر میخونه :خودم داغم نمیفهمم، زمان راحت جلو میره ،میخوام چیزی بگم اما، گلومو بغض میگیره ، یعنی دیوونگی اینه ،یعنی من دیگه دیونم ،چرا هرروزساعتها ب عکست خیره میمونم .

و حالا با ارامشی هرچه تمامتر:

جواب این چراها رو، تویی ک خوب میدونی ، نمیتونم ازت رد شم تویی،  ک خوب میتونی . و من همون دختر خوب و شاد خونه حداقل واسه نیم ساعت میشدم و این جالی وفادار  اینچنین غرور منو جلوی خانواده و فامیل حفظ میکرد.و این البته تنها یکی از فواید ان ک البته فکر میکنم مهمترین فایدشم باشه بودو حالا ماجراهای لذت بردن و عشق و حال از این فلز وفادار پر خرج بماند.حداقلش اینه ک اگه واسش خرج میکنین میدونین هم بهتون سواری خوبی میده هم تا جان در نفس داره در کنار شماست.پس اگر شما هم دچار ناگواریهای وحشتناک عالم علاقه شدید(مورد من به شدت حاد بود بنا براین این نسخه رو هرکی جواب میده) بهتره همین الان این پیج و ببندین و ب اولین نمایشگاه این فلز وفادار سر بزنیدو یکیشو بخرین.جواب میده.ب جون شما.من ک جونم بهش بنده.راستی اگه شما هم از وفاداری های امثال جالی یا حتی بیوفایی ها"ک من بعید میدونم کلا" واسه وفاداری درست شده"خاطره یا نظری دارین حتما" کامنت بذارین.خوش میشم(توجه کنید منظورم خوشحال نیست) دوستای جالی و بشناسم ببینم اصلا" با کیا رفیق.......

 

جملات نچندان زیبا ولی عمیق(جملاتی ک بخشی از زندگی هر انسانیست و هرجایی نشنیدین)

سلام.میخوام جملات و دیالوگ هایی و بنویسم ک حاصل چندین سال کتاب خوندن و فیلم دیدنمه.در این بخش حتی دیالوگهایی ک در سن ۱۰ سالگی هم برام جالب بودو مینویسم.پس نگین این بود حاصل فیلم دیدن و کتاب خوندنت؟سعی میکنم این پیج و هر روز آپدیت کنم.حقیقتش میدونم خیلی یا شاید هم نه خیلی کار بدی ک اسم نویسنده ها یا شخصیت های این دیالوگها و نمی نویسم ولی حقیقتا" این کار از حوصله من خارج.فقط اگر جمله ای نظرتونو جلب کرد که خواستین راجع بهش بدونین خبرم کنین."از اونجایی که این جملات فقط و فقط حاصل مطالعه و فیلم دیدنمه و کپی پیس از هیچ سایتی نی لطفا" بدون اجازه از مطالبم استفاده نکنین"

- فراموش نکنیم همه ی مردم آن کس را که دوست دارند می کشند، بعضی ها محبوب خود را با نگاهی ستمگرانه می کشند و برخی با سخنان چاپلوسانه. مرد پست با بوسه می کشد و مرد دلیر با شمشیر. اما همه در خیانت شریک اند، زیرا همه آن کس را که دوست دارند می کشند

 

- به صحرا شدم.عشق باریده بود و زمین تر شده بود.و چنان که پای مرد به گل زار (گل را با کسره بخون) فروشود،پای من به عشق فرو شد.

 

- دوست داشتن چه قدرتی داره!کسی که دوستش داری تو را عریان در سرما رها کند و تو اصلا" سرما نخوری تا اون متوجه حال بدت نشه.سخته بخاطر کسی که دوسش داری دردی که توقلبت داری و احساس نکنی که یه وقت ناراحت نشه.

 

- ای دوست، به شرفم سوگند، نه شیطانی است و نه دوزخی... روانت از تن‌ات نیز زودتر خواهد مرد، پس دیگر از هیچ‌چیز نترس

 

- گریستن تنها کار یک نا توان است،و من سخت ناتوانم.....

 

- چرا نمی‌شود دردی را شست آویزان کرد به بند (مکث کوتاه) تا که شاید رام شود...

 

- از خدا طوری بترسید که نیازی به عذرخواهی نداشته باشید

 

- خاطره‌ای داریم؟ چه خاطره‌ای؟ هیچ! خاطره وجود نداره. اون هم یه دروغه. دروغی که هدفش طولانی‌تر کردن زندگی‌یه

 

- زن (مرد) پاک را زندگی و زمان تنها نمی گذارد.زندگیش از او دفاع می کند،زمان تبرئه اش می کند،پلیدان هرگز پاکدامنی را نمی توانند آلود،هرچند سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده باشند

 

  - راستش اینه که آدم هیچ وقت نمی دونه چی می خواد. آدم فکر می کنه یه جور آدم مشخصو می خواد و بعد یکیو می بینه که هیچی از چیزهایی که می خواسته رو نداره و بدون هیچ دلیلی عاشقش می شه!

 

- فکر می کردم اگه دو نفر همیشه به هم راست بگن ، یعنی عین حقیقت رو بگن ، باید خیلی صمیمی باشن ...


ولی الان می بینم که برای حفظ صمیمیت انگار مجبوری بعضی جاها دروغ هم بگی !

 

 - فضیلت اینه،که جایگاه خودتو بخاطر ایمانت به خطر بندازی(خدا درکتاب قران)

 

- کودکان از تیرگی عبوس معبد بیرون می روند تا خاک بازی کنند،خداوند بازی آن ها را تماشا می کند و روحانی درون معبد را از یاد می برد.

 

- بعضی وقتا یه اتفاقایی،تو زندگیت میافته که باعث میشه دیگه اون آدم احمق سابق نباشی و این خیلی خوبه

 

 - مارلون براندو ( پاول) : " Fucking God "

 

لطفا" برای دیدن بقیه به ادامه مطلب مراجعه کنید٪

ادامه نوشته

برتربن اشعار عاشقانه جهان

من در این بخش براتون هر از گاهی اشعاری ک لایق عنوان مطلبم"برترین اشعار عاشقانه جهان"و داشته باشه و براتون میذارم.اشعاری ک قول میدم هرجایی هم نشنیده باشین و حاصل سلیقه من در کتابهای شعری که برای خوندن انتخاب کردم هست.از اونایی که موهای زیر بغلتونو گاهی قلقلک بده.(تمام اشعاری که از کتابهای مختلف خوندم و در دفتری نوشتم و به شکل دیوانی برای خودم در آوردم که الان اون دیوان و در این پیج با افراد بیشتری به اشتراک میذارم اگه در مورد اشعار بام موافق بودین بدم نمیاد نظر بذارین)

این شعر ها فقط مال من و تو اه :  

 

 آقا من عاشق ابوالقاسم حالت هستم.حتی اگر عاشقانه هاش کم باشه.پارتی بازی کردم و یه شعر اجتماعی ولی بسیار زیبا(و البته قدیمی)که امروز تو آرشیوم پیدا کردم و می خوام بذارم.حالشو ببر

 

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که  نیست

در جهان نیز همان باب دل ماست ک نیست

 محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست

ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست

گوشه خانه شبی دخترک در دل می گفت

هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست

در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت

خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست

فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است

مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست

                                                                                         "ابوالقاسم حالت"

پ.ن :عاشق حالتتم ، حالت

برای دیدن باقی اشعار برتر.... ادامه مطلب.........

ادامه نوشته

عکسهای برتر ماه:

سلام تو این بخش میخوام هر هفته(ببخشید حرفمو پس میگیرم چون هر هفته فرصت آپ ندارم.می کنیم هر ماه) عکسهای برتر در یک زمینه خاصو براتون بذارم تا لذت ببرید.چون خودم عاشق دیدن عکسم.شما و نمیدونم.تو عکسهای برتر واقعا" عکسهای برتر میبینین. پیشنهاد میکنم عکسا و ا دست ندین:

 

برای مرداد هیچ عکسی نذاشتم اما برای شهریور سعی کردم عکسایی بذارم ک تلافی مردادو دراره.جنگ جهانی و انتخاب کردم برای اینکه هممون میدونیم و میبینیم ک چطور تو خاورمیانه مردم و ملل ب جون هم افتادن و در حالی ک فقر و خستگی و بیکاری بیداد میکنه بجای بهتر کردن اوضاع شرایطی و ایجاد کردن ک آدم احساس میکنه جنگ جهانی خاورمیانه شروع شده.البته با این شباهت ک اینبار هم ایران در سکوت خبری محض و بدوت حتی نوک سوزنی ا غیرت مردم داره تو کثافت خودش ادامه میده.عجیب اینجاس ک این عکسا واسه غربیا مربوط ب جنگ جهانی و دوران جهله و  ولی عجیب شبیه ب حال و روز کنونی خاورمیانست.وقتی تو قرن ۲۱ سال ۲۰۱۳ تو سوریه از پمپ شیمیایی برای کشتار مردم استفاده میشه ......... بگذریم تو ایران ک سالهاست ساخت این بمب شیمیایی مردمو نابود کرده.......امیدوارم ا عکسها خوشتون بیاد

اعدام یک زن توسط دو سرباز آلمانی؛ در حالی که کودک این زن در پایین چوبه دار دیده می شود دو سرباز نازی در حال بردن غنائم هستند. 1942

 تصویری ک در زیر میبینین رفتار ارتش سرخ با زنان آلمانی و نشون میده.این عکس مربوط ب زمانی ک برلین توسط نیروهای متفقین فتح شد و برلین فقط دو میلیون و هفتصد هزار نفر جمعیت داشت ک ا این تعداد تنها دو میلیون نفر اونو زنان تشکیل میدادن و این قضیه فضای ترسناکی و برای این موجودات ظریف و قوی ایجاد کرده بود .بویژه از جانب سربازای روس ک ب دستور استالین برای انتقام گرفتن ا آلمانیها ب تجاوز ب زنان آلمانی تشویق شده بودند.طبق گفته ها بسیاری از این زنان مقدس مبارز مورد تجاوز های وحشتناک سربازان روس قرار گرفتند.تا جایی ک زنانی در اثر دفعات زیاد تجاوز فوت کردند.دفاتی ک از مرز ۵۰ بار هم گذشته بود.عکس زیر هم ظاهرا" بیانگر شروعی برای تجاوز هست :تجاوز
تصویری ک در زیر میبینین بدون شرح هست.فقط انقدو بگم ظاهرا" بهترین عکس سال۲۰۰۸ یک وبسایت  معرفی شده. 
پرونده:Buchenwald Slave Laborers Liberation.jpg
 
پرونده:Childwarsawghetto.jpg
ب گوشه سمت چپ عکس نگاه کنین.احساس میکنم باید ی نفس عمیق کشید
پرونده:Kiev Jew Killings in Ivangorod (1942).jpg
سربازان ترکیه ارمنیان را در خانه ها جمع می کردند و خانه را آتش می زدند
این خانه سیاه است!!!!!
 
 
عبور اسیران آلمانی از منطقه ای نزدیک مسکو؛ سرباز شوروی در سمت چپ دیده می شود.وقتی میدانی باید بروی..... . اندوه و خستگی از جنگ چشمای سربازان و خسته کرده

مادری پس از کشف جسد فرزندش که به دست نازی ها کشته شده است از هوش می رود؛ شهر "کرچ" در شرق کریمه. آوریل 1942
و باز هم مادر پس از بمباران ژاپن.همیشه پای یک مادر درمیان است:
 
ملوان امریکایی جس سوخته خلبان ژاپنی را از آب بیرون می کشد. دسامبر 1941

ضیافت شام فرماندهان ارتش شوروی، انگلستان و امریکا در قزوین. سال ۱۳۲۳
 
(تصاویر) آلبوم جنگ‌جهانی دوم؛ اشغال ایران
عکس یادگاری محمدرضا پهلوی، فوزیه همسر و شهناز اولین فرزندش پس از به قدرت رسیدن و در میان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران 
(تصاویر) آلبوم جنگ‌جهانی دوم؛ اشغال ایران
 
وخستگی مردم.و تنهایی مردم.و فقر مردم.و سکوت تلخ مردم.و اشکهای خسته یک مررررد.و فریاد های خشک شده ته یک گلوی گرفته ک بس کنیییییییییید!!! چقدر من را یادامروز مردم کشورم میاندازد
برای دیدن عکسهای برتر ماه های قبل ب ادامه مطلب مراجعه کنید:
ادامه نوشته

نقد کتابهای قابل اعتنا: خداحافظ گری کوپر

یادداشتی بر کتاب زنان خوب به بهشت می رسند زنان بد به همه جا......

 

پیش نوشت:(قبل از هرچیز بگم که ا این یادداشت اصلا راضی نیستم.متاسفانه یادداشت قبلیمو بدون اینکه تو وورد سیو کرده باشم تایپ کردم و یهو پرید و رفت.خیلی خسته شدم وگرنه این کتاب درخور یادداشت حرفه ای تری بود.این یادداشت بی حوصله تقدیم به شما.....)

اسمشو میذارم یادداشت چون من هیچ نقدی رو این کتاب ندارم.کتابی که قطعا" تصمیم دارم ۵بار دیگه بخونمش.این کتاب خطاب به جمعیت 99% زنان منفعل ایرونیه.پیام کلیش به زنا اینه که "خانمها لطفا" گوسفند نباشین".

این کتاب به شما یاد میده که گاهی لازمه قرارتون با دوستتون و به قرارتون با شوهرتون ترجیح بدین.بهتون یاد میده که شما برای بازی کردن رل مادر وفادار به دنیا نیومدین شما برای جذاب بودن و خوش گذروندن و رسیدن به اونچه که میخواهین به دنیا اومدین.این کتاب به شما یاد میده که وقتی در قبال رسیدن به اونچه لایقشین با اخم همسر و ناچ ناچ کردن دیگران مواجه شدین به جای انفعال تنها یک لبخند جذاب تحویلشون بدین و به اونچه که میخواین برسین.با خوندن و عملی کردن راهکارهای این کتاب میتونید احترام و عزت نفس از دست رفته خود به عنوان زن ایرونی و  به دست بیارین.این کتاب به شما میفهمونه که این لطف شوهرتون نیست که باهاتون مهربونه و به سلایقتون احترام میذاره بلکه این وظیفشه.این کتاب به شما میفهمونه که نترسین.در قبال رسیدن به خواسته هاتون وجدان درد نگیرید و از پستوی منفعلانه ی افسرده خود خارج شوید.زنان محترمه ی احمق ایرانی،لطفا"در قبال داد ، فریاد بکشید.............. . این حق شماست.از اونجایی که متاسفانه کتاب سالهاست از دسرسم خارجه بخشهایی از کتاب که قاتی نظر نویسنده مطلب هست و ا سایت ایستا و وب دوست خوبم گلی براتون پیس کردم:

 پدیده «دختر کله‌شق» پدیده نوظهوری نیست. فلورنس نایتینگل(نویسنده کتاب)، بنیانگذار نخستین مدرسه پرستاری، نمونه‌ای از این دختران بود: از حرف والدینش سرپیچی کرد، به ازدواجی که می توانست خوشبختش کند تن در نداد و دست به مبارزه‌ای سرسختانه و ادامه‌دار زد.
اگر چه از این که مایه ناراحتی مادرش شده، اندوهگین بود اما با عزمی جزم عقیده داشت:«وقتی کسی با پر پرواز به دنیا آمده، باید از آن برای پرواز کردن استفاده کند.
پس از او زنان جسورتری هم ظاهر شدند؛ زنانی که معتقد بودند کافی نیست به چیزی باور داشته باشیم بلکه باید نیروی خود را به کار گیریم و موانع را از سر راه برداریم.
این زنان خواهان استقلال بودند و اعتقاد داشتند باید ایستادگی کرد و از شکستها درس گرفت؛ آ‌‌نها می‌دانستند که شایستگی و لیاقت، کافی نیست بلکه باید اعتماد به نفس داشت و برموضع خود پافشاری کرد.
اما امروزه، زنان عادی نیز به طرز فزاینده ای خواستار استقلال و پیروزی اند؛ تعداد خانم های شاغل رو به افزایش است؛ تعداد مادرانی که بعد از زایمان به کار سابق خود برمیگردند مدام بیشتر می شود و امروزه حتی زنان هم به اندازه مردان به خود حق می‌دهند که تقاضای طلاق کنند.
در این که زنان مبارزه جو و فعال به موفقیت بیشتری می رسند شکی نیست. این یک واقعیت است که باید در نظر داشته باشیم؛ اگر چه در محیط فرهنگی مان آموخته باشیم که خشم، ستیز و اراده معطوف به قدرت، چیزهای بدی هستند؛ به ویژه خانم ها آنقدر این گونه احساسات خود را انکار می کنند که دیکران نمی توانند آن ها را به درستی احساس کنند تا آنجا که «دختران خوب» احساس بد و مبهمی درباره خودشان پیدا می کنند و به آسانی بیمار می‌شوند.
برعکس، «دختران بد» یاد گرفته‌اند که با مبارزه جویی در پس هدفشان باشند و این حقیقت را پذیرفته اند که هیچ ارتباطی در جامعه، بدون احساسات پرخاشگرانه وجود ندارد.
«دختران بد» هیچ هراسی از «پرخاش کردن و پرخاش دیدن» ندارند زیرا آنان از پرخاش خودشان به عنوان یک منبع انرژی استفاده می کنند؛ خشم و پرخاش، آنها را به عمل کردن تهییج می کند.
نه «قلب ضعیف» پدر می تواند آنها را از ابراز عقیده یا بیان تقاضاهایشان باز دارد و نه «سردردهای مزمن» شوهرشان؛ زیرا ترسی از این ندارند که سنگدل قلمداد شوند.خوب، بد، کله شق؛ مسئله این است.

"خانم ها گرفتار سر به راهی خود هستند. بدین سبب از بسیاری از لذت های زندگی محروم مانده اند و بندرت به آنچه واقعا می خواهند دست می یابند. علت این محرومیت در گذشته های دور نهفته است. شیوه ی بار آمدن کودک در رفتار آینده ی او تاثیر به سزایی می گذارد و طریق بزرگ شدن دختران و پسران تفاوت فاحشی با یکدیگر دارد...

...دختران سر به راه به جایی نمی رسند! آنها باید از این حالت انفعالی خارج شوند، و شادمانانه فعال باشند. خانم ها می توانند در زندگی شان تعادلی برقرار سازند و با خاطری آسوده حقوق خویش را بازپس گیرند. می توانند قوی باشند، بدون آنکه روابط و دوستی هایشان را به مخاطره اندازند..."

برای دیدن نقد کتابهای دیگه لطفا" به ادامه مطلب مراجعه کنید٪

ادامه نوشته

نقد فیلم های قابل اعتنا : ماه تلخ

میخوام در این بخش نقد فیلمهایی و که در بخش دیگه ای معرفی کردم و باقی فیلمهایی و که معرفی نکردم و واستون بذارم.بعضی از نقد ها و خودم نوشتم و بعضی کپی پیس.شاید باورتون نشه اما پیدا کردن و کپی پیس یک نقد خوب و حرفه ای و کمیاب کم از نقد نوشتن نداره.تا جای ممکن سعی میکنم نقدهای حرفه ای و مث همیشه کمیاب و واستون بذارم.لازم میبینم توضیح بدم که نقد گذاشتن من هیچ ربطی به جدید یا قدیمی بودن فیلم نداره .بنده به دلیل مشغله مدتیه فیلم خوب جدیدی ب پستم نخورده پ حالا حالاها نقد فیلمهای خوبی که در گذشته دیدم و میذارم.صد در صد برای من محتوا مهم تر از جدید بودنه.لطفا" وب من و با یک وب تخصصی سینمایی اشتباه نگیرید.سعی کنید تو دیدن فیلمها بهم اعتماد کنید.

خاطرات من با فیورتیم ،فیلم آنی هال/درجه کیفی ا نظر من:در حد درجه کیفی بوگاتی!!!(فیلم دارای ۴ اسکارهست)

میخوام به جای یادداشت، خاطره ای ا فیلم ک برای من بسیار جالب و بیاد موندنی هست و براتون بذارم.بیخیال نقد حرفه ای.آنی هال یه فیلم خودمونیه و باید واسش یه خاطره خودمونی نوشت.بسیاری سبک آنی هال و کمدی-رمانتیک نامگذاری میکنن اما ب نظر من سبکش کمدی-تراژیک هست.یک فیلم سوپر محشر.این فیلم هیچ حالت تصنعی نداره.وقتی میبینین دقیقا" انگار دارین زندگی روزمره یک آدم به ظاهر منفعل و گیج اما پر از احساس و درک و میبینین.اما خاطره خیلی جالبی ک من وودی الن دارم که بد نی بخونین.جاتون خالی من این فیلمو برای دوست پسر سابقم بردم و با هم اونو دیدیم از چن روز بعد احساس کردم سینا عجیب تو خودش فرو رفته و چندان ازش خبری نی.تا اینکه تو دعوایی که بینمون پیش اومد اونم بعد یک ماه و نیم اعتراف کرد ک معتقده من در واقع برای تحقیر اون این فیلمو بردم ک با هم ببینیم دلیلش هم اینکه ا نظر اون شخصیت دختر فیلم به شدت شبیه به شخصیت من بود(مخصوصا بی وفایی جذاب و حال بهم نزنش به الوین "همون وودی الن") و شخصیت اوین ک ب نظر اون مردی بود:بد هیکل،بی عرضه خصوصا در امر سکس،منفعل،هیچ زنی ازش خوشش نمیاد،افسرده و خلاصه هر چی قسمت بد ماجراست و گفته به غرور مردونش بر خورده و بعد فیلم ب شدت حس بدی راجع ب خودش پیدا کرد. هرچی من بهش توضیح دادم واله بیلا من روحمم ا این قیاس خبردار نبود باور نمیکرد.اعتراف میکنم بعد ها که دوباره فیلمو دیدم متوجه شدم این فیلم انگار ا رو رابطه من و سینا ساخته شده.باور کنید خیلی ا جاهای فیلم ک فکرشو نمی کنید عین لحظه های ما بود.حتی رفتن دختره و واسه خودش کسی شدن و پس زدن آلوین که وودی زده بود تو خال زندگی من.

پ.ن ۱ : خب لابد همین طوری بود که با دیدن الوین یاد خودش افتاد دیگه!(خداییش ا نظر ظاهری تا این حد هم چندش نبود .من و ببخش آلن ولی نزدیک بود عق بزنم)

پ.ن ۲: کسایی که پست"اعلام پارگی یک دختر به طرز دردناک"من و خوندن با سینا و رابطه ما در حد چن سطر آشنان.عین خود الوین روشنفکر مفلوک!!!!!!!

پ.ن۳:اینم کاریکاتور شخصیت زن فیلمه. همون خانم خانمهایی که شخصیت بلند پروازش شبیه دنیا خانمه:(کاریکاتور جالب مربوط ب سایت سینما بوک هست)

 

 

 

 

  

 

برای انکه پست و تکمیل کنم دیالوگای محشر فیلمو میذارم.فراموش نکنین خود فیلم کلا" دیالوگ قصاره!:

-یاد اون جک قدیمی افتادم که "یارو می‌ره پیش روانپزشک و می‌گه برادر من دیوانه است و فکر می‌کنه مرغه. دکتر می‌گه چرا نمی‌فرستیش بیمارستان؟ و اون یارو می‌گه چون تخم مرغاشو لازم دارم."
گمونم این خیلی شبیه طرز فکر من درباره روابط زن و مرده. این کاملا غیر منطقی و دیوانه‌واره، ولی همگی به این روابط ادامه می‌دیم چون به تخم مرغاش احتیاج داریم.


- الوین:من حاضر نیستم با کسی ازدواج کنم که حاضر بشه با من ازدواج کنه .

- یه جوک قدیمی هست که میگه دو تا پیرزن توی اردوگاه تفریحی کوهستانی بودن،اولی میگه «هی، غذای اینجا واقعاً افتضاحه»دومی جواب میده «آره راست میگی؛ خیلی هم کمه!!»خب این اساساً همون احساسیه که من نسبت به زندگی دارم:پر از تنهایی و نکبت و رنج و ناامیدی. لعنتی خیلی هم کوتاهه آخه!

- من نمی تونم از چیزی لذت ببرم .مگر اینکه همه از اون لذت ببرند

- من هرگز عضو کلوپی که من و به عضویت بپذیره نمیشم(سینا با شنیدن این دیالوگ کلی خندید)

 

برای دیدن نقد باقی فیلمها به ادامه مطلب مراجعه کنید٪ 

ادامه نوشته

برای اونی ک بهش زیاد بدهکارم!

خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال ما خبر گردی پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت خداوندا نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.

این ی پست کاملا" دلیه.تو عصر دوشنبه.برای اونی ک خیلی دوسش دارم.خودش خوب میدونه.در زیر هم ۹۹تا از اسمهاش با معنیش اومده.من هنو تو هنگ اینم ک چرا عربی؟!حالا چرا عرب؟

 

شماره عربی

فارسی

۱الرحمنبخشاینده
۲الرحیممهربان
۳الملکپادشاه
۴القدوسمقدس
۵السلامپاک و سلامتی بخش عالم
۶المؤمناطمینان دهنده
۷المهیمننگهدارنده
۸العزیزباشکوه
۹الجبارتوانگر
۱۰المتکبربسیار بزرگ
۱۱الخالقآفریننده
۱۲البارئدرست
۱۳المصورنگارگر، صورتگر
۱۴الغفارهمیشه بخشاینده
۱۵القهارفروکاهنده
۱۶الوهابنیک بخشاینده
۱۷الرزاقهمیشه روزی دهنده
۱۸الفتاحگشاینده (پیروزکننده)
۱۹العلیمداناترین
۲۰القابضمی‌راننده، بیرون کشنده جان‌ها
۲۱الباسطگستراننده، فراخ کننده روزی
۲۲الخافضپست کننده، خوار کننده
۲۳الرافع(به سوی خود) بالا برنده
۲۴المعزعزیزکننده
۲۵المذلخوارکننده
۲۶السمیعشنواترین
۲۷البصیربیناترین
۲۸الحکمدادگر
۲۹العدلبینهایت عادل
۳۰اللطیفآن‌که بر بندگانش لطف دارد
۳۱الخبیرآگاه‌ترین
۳۲الحلیمبسیار بردبار
۳۳العظیمبی‌انتها
۳۴الغفوربسیار بخشاینده
۳۵الشکوربسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است مر عمل کوچک را)
۳۶العالیبلند مرتبه
۳۷الکبیربزرگ‌ترین
۳۸الحفیظنگهدارنده
۳۹المقیتخوراک دهنده
۴۰الحسیبشمارنده
۴۱الجلیلبسیار گرانقدر
۴۲الکریمبسیار بخشنده
۴۳الرقیبنگهبان، بیننده و آماده
۴۴المجیبپاسخگو
۴۵الواسعگسترده، پهناور
۴۶الحکیمفرزانه، بسیار خردمند
۴۷الودوددوست
۴۸المجیدبسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
۴۹الباعثبرانگیزنده مردگان
۵۰الشهیدبیننده
۵۱الحقراست، درست
۵۲الوکیلعهده دار همه امور بندگان و موجودات
۵۳القویپرزور
۵۴المتینسخت (و نیز پاینده)
۵۵الولیدوست، یار و نگهبان
۵۶الحمیدستوده
۵۷المحصیشمارنده
۵۸المبدئنخستین آفریننده
۵۹المعیدبازگرداننده، دوباره زنده کننده
۶۰المحییزندگی بخش، هستی بخش
۶۱الممیتمی‌راننده، نابود کننده
۶۲الحیزنده
۶۳القیومقائم به ذات (همه-آفریننده‌ای که کسی او را نیافرید)، پاینده
۶۴الواجدیابنده
۶۵الماجدبزرگوار
۶۶الواحدیکتای بی‌همتا
۶۷الاحدیگانه (خدایی جز او نیست)
۶۸الصمدبی‌نیاز
۶۹القادرتوانا
۷۰المقتدرتعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر
۷۱المقدمفراپیش کشنده
۷۲المؤخرفراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن‌ها بجای آن‌ها
۷۳الأولنخستین، اول پدیدارکننده وجود
۷۴الأخرواپسین، آخر فناکننده موجود
۷۵الظاهرآشکار (پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز
۷۶الباطنپنهان، همه دربرگیرنده
۷۷الوالییگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست
۷۸المتعالیخود ستوده
۷۹البرنیکوترین
۸۰التوابهمیشه توبه پذیر
۸۱المنتقمانتقام گیر
۸۲العفودرگذرنده (آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان
۸۳الرؤوفبسیار دلسوز و مهربان
۸۴مالک الملکفرمانروای جهان
۸۵ذوالجلال و الاکرامدارای شکوه و بخشش
۸۶المقسطعادل
۸۷الجامعگردآورنده
۸۸الغنیتوانگر
۸۹المغنیبی‌نیاز کننده، بسنده
۹۰المانعبازدارنده
۹۱الضارآزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت می‌شود)
۹۲النافعسودمند
۹۳النورروشنی
۹۴الهادیرهنما
۹۵البدیعسنجش ناپذیر، آفریننده
۹۶الباقیماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)
۹۷الوارثمالک نهایی تمام مخلوقات
۹۸الرشیدراهنما، آموزگار و دانای بی‌خطا
۹۹الصبورشکیبا

 

نامهای دیگه ای هم هستن ک جزو اسمای نیکوت محسوب نمیشه.خواستم بت یاد آوری کنم.آخه شنیدم ی مدتی حداقل تو کشور ما ازشون استفاده نمی کنی.واسه بعضیااااااااااا.شماره ۴ و ۵ و میگم.

شماره عربی            فارسی
۱المالکصاحب یا دارندهٔ هر چیز
۲الملیکمالک همیشگی
۳ذو الفضل العظیمدارای لطف و شان بیکران
۴ذو انتقام

سخت کیفر (مجازات کنندهٔ شدید)

۵شدید العقاب

 

 

from:wikipedia

 

وقتی درد زیر شکم عمیق تر از دردهای روحی می شود :

وقتی سکوت غمناک زیر شکم هم شکسته میشود........................

وقتی ب طرز یک طرفه ای رابطه یکطرفه سرشار از صداقت و پاکی عشق و عشق و عشق از بین رفت برای فراموش کردن لحظات خوش این رابطه دست ب هرکار میزنی.میری ب اونجاهایی ک با هم خاطره داشتین و خود را زجر کش میکنی تا زود تر با واقعیت روبه رو شی ک راحتتر بتوانی فراموشش کنی.مثال خودم.ب سراغ خز ترین کار ممکن رفتم و وبلاگ نویسی را اغاز کردم.با مطرح کردن لحظاتم با تو فقط زخم لعنتی استخوانهای روحم را عمیق تر میکردم و اینگونه بود ک رفتم سراغ مطالبی غیر از عشق و اونا و رو وبم گذاشتم.یه مدت گذشت باز درد استخوانهای روحم اغاز شد.تونستم خو را جمع کنم و بسراغ دانشگاهم رفتم و مدرک فوق را گرفتم و برای کارشناسی ثبت نام کردم.باز هم ارضا نشدم.لحظات خود را صادقانه و بدون هیچ پز روشنفکری با پک زدن میگذراندم.پس از مدتی دیدم شروع کردن یک کار میتونه اروم ترم کنه.من ک با بیپولی هایم کاملا کنار امده بودم ب سرکار رفتم.کار اسونی نبود.تو ک ی زمانی چند پرسنل داشتی حالا باید میرفتی در صف طولانی متقاضیان کار پشت در اتاق مدیریت مینشستی و هر لحظه خداخدا میکردی ک مبادا الان یکی ا منشیاتو ببینی ک اینجوری سر در گریبان تو را در حال انتظار کار میبیند.خلاصه اخر تونستم ب عنوان حسابدار درجایی مشغول شوم خوب بود ارومتر شدم دیگه اسمت اونقدرها مث گذشته عذابم نمیده.احساس کردم روابط جدید هم وقتش هست ک اغاز شود.تونستم این جراتو بدست بیارم ک اس ام اس هاتو پاک کنم تازه داشتم ارام میشدم ک.......

 برای دیدن ادامه این پست باید برین ادامه مطلب که البته بابت اینکه این پست کمی زیادی بی پرده نوشته شده و ممکنه خارج از جنبه بعضی هم وطنان باشه برای دیدن باقیش نیاز به رمز هست.بابت رمز خبرم کنین.اگر موافقت نکردم  ناراحت نشین.گفتم که.اول جنبه رو میسنجم:

ادامه نوشته

زنگ تفریح شماره(4)

اینم ا زنگ تفریح شماره ۴ ک تا جون دارین بخندین و ازم تشکر کنین :

خاطرات یک مرد کثیف :

31 فروردین: امروز سی و یکمه. باید برم کرایه های برج ونک رو بگیرم.اگه فکر میکنید اسم برجمو میگم کور خوندید! صبح که داشتم از خونه خارج می شدم یه لگد محکم زدم زیر جفت پای مهسا .بیچاره جیغ زد و پخش زمین شد. خیلی حال کردم. جیگرم خنک شد.روحم آروم شد.مهسا گربه سفید پشمالوی زن چهارممه.

4 اردیبهشت: امروز روز گندیه.باید برم قبرستون.سالگرد آرزو و ژاکلینه.دو تاشون تو یه روز و یه ساعت مردند.با این تفاوت که ژاکلین 3 سال و نیم بعد از آرزو مرد.این دو تا زن های اول و دوم من بودند. 40 میلیون تومن خرج مرگشون شد.نرخ رشوه برای صدورگواهی فوت طبیعی خیلی بالاست!!!مامان ژاکلین هنوزم میگه من دخترشو کشتم.اونم الان توی تیمارستان بستریه.ماهی 2 میلیون دارم میدم که همونجا نگهش دارند!

7 اردیبهشت: امروز آتنا رو با کمربند کبود و سیاه کردم .تقصیر خودش بود.از کله سحر هی بالا و پایین می پرید و خونه رو روی سرش گذاشته بود.اونم واسه چی؟همش به خاطر بیست هزار تومن.خوب ندارم بابا جان! از کجا بیارم ؟ آتنا زن چهارممه.22 سالشه.

14 اردیبهشت: امروز کلاً روز بدی بود. پای اون گربه نکبتی شکسته و محبور شدم شصت هزار تومن بدم واسه دوا درمونش.بدتر از اون ساختمون هفت طبقه ام ریخت.داشتم میکوبیدمش که جاش یه برج بزنم.15 تا کارگر هم توش بودن.همشون توی آوار ساختمون له شدند.باید دیه هم بدم.لعنتی....می گن ساختمان سست بوده.یه نفرو می شناسم که میتونه یه کار هایی واسم بکنه.....می خوام باهاش تماس بگیرم.سر اون قضیه نماینده شدنش کلی بهم مدیونه.باید جبران کنه....

16 اردیبهشت: روزنامه ها دارند شلوغ بازی می کنند سر جریان این ساختمونه.باید بودجه شونو قطع کنم تا بفهمند با کی طرفند! راستی یه قول های مساعدی شنیدم که این قضیه هم مثل قضیه دریاچه ماست مالی شه.....باید یه کم سر کیسه رو شل کنم.....


20 اردیبهشت: امروز باید برم تلویزیون .قرار مصاحبه دارم .به عنوان کار آفرین نمونه. آتنا هنوز بام حرف نمیزنه.مهسا هم دیروز مرد. دامپزشکش میگه به علت سقط جنین و خونریزی داحلی در اثر وارد آمدن ضربه سخت مرده..

21 اردیبهشت: امروز با شقایق آشنا شدم.دوست آتنا بود.اومده بود خونمون. آتنا از وقتی که مهسا مرده افسرده شده. شقایق اومده دلداریش بده. عجب چشمایی داشت این شقایق! خودش فهمید یه خواب هایی واسش دیدم.....

25 اردیبهشت:امروز با شقایق قرار دارم.ساعت 8 شب تو یه رستورانی که صلاح نمی بینم بهتون بگم اسمش چیه.آتنا هنوز بام حرف نمی زنه......

26 اردیبهشت: 25 سالشه.لیسانس ادبیات داره. شقایق رو می گم .دیشب دیدمش. قراره با هم ازدواج کنیم. فقط یه مشکل داریم که باید حلش کنم:آتنا...

28 اردیبهشت:امروز آتنا بام آشتی کرد.. پرید تو بغلم و گفت من بهترین شوهر دنیا هستم. بعدش آرش رو برد حموم. آرش گربه جدیدشه. امروز خریدم واسش...

2 خرداد: رنگم زرده و خسته ام.دیشب نخوابیدم. آتنا مرد.... شوک زده هستم. اینو کارآگاه پلیس در جواب خبرنگارهایی که میخوان بام مصاحبه کنند میگه. بازرس خوبیه...همینجوری پیش بره هفته بعد رییس پلیس میشه! دیشب تلویزیون مصاحبه چند روز پیشم رو پخش کرد و بالاش نوشت زنده! حالا حتی مدیر شبکه هم حاضره قسم بخوره که من دیشب تلویزیون بودم .......کسی به من مشکوک نیست.

10 خرداد: داریم میریم فرودگاه با شقایق. قراره بریم یونان. واسه تجدید روحیه هر دو تامون خوبه. قضیه آتنا خیلی روی ما اثر بدی گذاشه. مخصوصاً روی من. شقایق کمک میکنه تا روحیه ام رو پیدا کنم.خیلی دختر خوبیه.آدم زرنگیه.اولش سر مرگ آتنا بم شک کرد.اما وقتی سینه ریز الماسیو که واسش خریده بودم دید تصمیم گرفت دیگه بهم شک نکنه!

10 خرداد:توی هواپیماییم. داریم تکون های شدیدی می خوریم.باید برم ببینم چی شده..میرم تو اتاق مهمون دار ها.میگه مشکلی نیست فقط یه چاله هواییه باید برم بشینم سر جام و از سفرم لذت ببرم.چشماش منو گرفت.......

10 خرداد:مردم....هواپیما سقوط کرد.

روز اول بعد از مرگ: سرم گیج میره. نمی دونم کجا هستم .توی یه ارابه بزرگ نشستم.همه مسافرای هواپیما هم هستند.شقایقو نمی بینم.بغل دستیمو نگاه می کنم..یه پیرمرد ریشوی 95 ساله ست.داره ذکر میگه پشت سر هم.هی میگه خدایا توبه.ببخشید.غلط کردم.بش میگم چی شده آقا کسی داره اذیتت میکنه؟ما رو کجا دارند می برن؟ جواب داد:ما مردیم داریم میریم به سمت دوزخ.....

همون روز: نمی دونم دوزخ چیه اما فکر کنم توی کتاب های درسیم یه چیزایی در موردش خوندم.خدا کنه دخترای اونجا خوشکل وخوش هیکل باشند....

دو روز بعد از مرگ: ما رو توی یه دشت بزرگ پیاده کردند.یهو یه صدایی از آسمون اومد که میگفت: مردگان محترم آخر خطه.پیاده بشید.ایستگاه دوزخ.اونایی که لباس سفید تنشونه سمت راست و اونایی که لباس سیاه تنشونه سمت چپ قرار بگیرند. لباس من و اون پیرمرده سیاه بود..

دو ساعت بعد: ما لباس سیاه ها رو بردند یه جای داغ که بهش میگفتن مدل شبیه سازی شده جهنم! تا وقتی که قیامت بشه همین جا می مونیم.همه رییس جمهور ها و بازیگرای هالیوودی و رقاصه ها اونجا بودند.

فرداش: عذاب هامونو مشخص کردند.عذاب من اینه که هر روز از صبح تا ظهر برم کنار دیوار بهشت و آرزو و ژاکلین و آتنا به سمتم پوست پرتقال پرت کنند واز ظهر تا عصر هم باید از دست مهسا فرار کنم تا گازم نگیره و از عصر تا شب هم باید برم توی یه ساختمون وایسم تا روی سرم خراب شه!

چند روز بعدش: قراره یه محموله آدم جدید برسه توی جهنم.شایعه شده مدونا و جنیفر لوپز هم توش هستند.شور عجیبی بر پا شده.به مناسبت ورودشون امروز رو توی جهنم تعطیل کردند.همه دارند به خودشون میرسن وخوش تیپ میکنند


یک هفته بعد: منو دارن میبرن سیاهچال مخصوص.قراره تا آخر همونجا بمونم.هفته پیش مخ جنیفر لوپز رو زدم.صاحاب جهنم کلی حرصش گرفت.دستور داد منو ببرند ته جهنم...مأموری که داره منو می بره یکی از ندیمه های شیطانه....عجب چشمای خوشگلی داره....فکر کنم فهمیده که واسش یه خیالاتی دارم......!!!

خط خطیییییییییییییییییییی.........

فک کنین ساعتها و ساعتها و ساعتها از هزار و یک منبعی ک ب راحتی در دسترس نباشه عکس های بدرد بخور بگیری و بخوای تو وبت بذاری ک بقیه هم حالشو ببرن اون وقت ثبت مطلبو بزنی و بلاگفا بدون هیچ اخطاری در پایان بگه بدلیل استفاده ا لینکهای غیر مجاز امکان درج این پست وجود نداره و بعد خیلی راحت در حد خاروندن چشمت یا حتی راحتتر ا اون درحد پلک زدن کل مطلبو میپرونه بی اینکه بت اجازه بده اون لینک ب اصطلاح غیر مجاز و ویرایش کنی................... . به همین راحتی بلاگفا شیک تو چشات نگاه می کنه و بت میگه وقتت پششششششششششم.............. . تا ۳ نشد بازی نشد.اینبار هم ا ا این پست میگذرم.چون پیدا کردن عکسهایی ک براحتی در دسترس نباشه خیلی سخت بود.این دفه دوم بود.دفه بعد شک نکنید ادرس جدیدی با دامنه جدیدی بتون میگم ک قرارمون همونجا باشه.......