مقاله ای برای خانم های روشنفکری که نمی خواهند به زور مهربان باشند

روزنامهی گاردین گزارش خود را با این جمله آغاز میکند و سپس به مقالهی کاترین نیومن ستوننویس روزنامهی نیویورکتایمز میپردازد: «دختر ۱۰ سالهی من دلنشین نیست، نه دقیقا. او کاملا مهربان است، عمیقا دلسوز است و احتمالا اخلاقیترین فردی است که من میشناسم، اما تا زمانی که کاملا از دیدن شما خوشحال نباشد و یا شما لطیفهی بانمکی نگفته باشید، به شما لبخند نمیزند.
این مسئله باعث میشود که او با من فرق داشته باشد. من نیمهی اول دههی نود را در حالی گذراندم که کت جیری میپوشیدم که پشت آن علامتی داشت که عقاید منفی مربوط به پدر سالاری را منعکس میکرد. اما همان زمان هم به همه لبخند میزدم. چون میخواستم که همه دوستم داشته باشند، همه!
من یک فمنیست رادیکال هستم، اما هنوز هم یکسره لبخند میزنم، با این امید که نه تنها باعث خوشنودی دوستان و خانوادهام شوم، بلکه پزشک ارتودونسی پسرم که تنها به کیف پول من فکر میکند و همسر سابقم که مرا فریب داد را نیز خوشنود کنم. اگر من تمام آن انرژی را بازگردانم – تمام آن ساعتها و واکنشهای شیمیایی رخ داده در مغز و عضلات صورت را که در برای دلنشین بودن صرف کردم- میتوانستم به کرهی مریخ سفر کنم و بازگرد!
روش دلنشین من فرصتهای کاری بیشتری به من میدهد و رویکرد دوستانه باعث میشود که مردم با من احساس راحتی بیشتری داشته باشند که اینها چیزهای خوبی است. علاوه براین براساس بسیاری از مطالعات ممکن است باعث شود که من احساس شادمانی بیشتری داشته باشم. من میدانم که پسر ۱۳ ساله و خوشقلب ما همیشه این تجربه را دارد که دلنشین بودن پاداشها و فواید خودش را دارد. او میپرسد «چه کمکی میتوانم بکنم؟» و با لبخند اصرار میکند «لطفا دست من را بگیرید» و آنگاه همه میگویند، «اوه شما چقدر دلنشینی!» و «چه مرد جوان دوستداشتنی!» (یا گاهی اوقات چون شبیه دخترها رفتار کرده است به او میگویند «چه خانم جوان دوستداشتنی!») اما اگر من بخواهم اینجا رک صحبت کنم، شما خیلی نگران نمیشوید که یک پسر زیادی دلنشین باشد، نگران میشوید؟ او هنوز هم از جهت دیگر قدرت و تمایز مرد بودنش را دارد، پس تا آنجایی که به من مربوط میشود، او هرچه دلنشینتر باشد بهتر است.
دختر من مودب است، اما وقتی یک غریبه با او حرف میزند، با اخم به جای دیگری نگاه میکند. او لبخند نمیزند و غریبه را به ادامه بحث تشویق نمیکند. من به او نخواهم گفت که دخترم دلنشین باش. این را نزد شما اقرار میکنم. آیا این ایدهی خوبی برای دخترها است که با مردانی چشمچران معاشرت کنند، مانند مرد خزندهی داخل فروشگاه که به او میگوید که چقدر زیباست؟ من این طور فکر نمیکنم. «از این مرد دلنشین که مانند گرگ زوزه میکشد، تشکر کن!»، «به آن پسری که یک روز به تو تعرض خواهد کرد لبخند بزن!». من میخواهم که دخترم محکم باشد که بگوید نه، که انرژی خدادادیاش را در راه نیازهای جنسی و احساسی و روانی مردان هرزه هدر ندهد. من نمیخواهم که او خودش را با شرایط وفق دهد و خوشنود باشد. من نمیخواهم که او گوهر وجودش و بدنش را زینت خودش قرار دهد.
او در حال حاضر در خطر نیست. او قاطع است و مزخرفگویی نمیکند، ترجیح میدهد که موهایش را کوتاه کند و شلوارهای پیشبندی بپوشد. پیراهنهای دخترانه جلو دست و پای او را میگیرند و حتی شلوار جین هم نمیپوشد.
او جز افرادی است که پولش را صرف موسسههای حمایت از حیوانات میکند و با پشتکار همهی مطالبی که آنها برایش میفرستند بررسی میکند، از جمله گزارشهای سالانهی خسته کننده که آنها را در یک پوشهی مخصوص نگهداری میکند. کلیشههای جنسیتی، بین سایر بیعدالتیها، او را عصبانی میکند و ردیفهای صورتی عروسکها و ردیفهای آبی آجرسازی در فروشگاه اسباببازی فروشی را احمقانه میداند.»
او سپس به توصیف رفتار دخترش میپردازد و اضافه میکند: «او بچهی زیبایی است، اما مطمئن و قاطع نیز هست به طوری که باعث میشود دلنشین به نظر نرسد. که این خوب است.»
در ادامهی این گزارش، گاردین با اشاره به جنبشهای فیسبوکی از این دست، توضیح میدهد که پیش از این نیز افرادی تلاش کردهاند به نقد رفتارهای استاندارد زنانه در غرب بپردازند.
لورال تاچر استاد تاریخ دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۷۶ طی مقالهای با بررسی وضعیت زنان مستعمره امریکایی، جملهی معروف خود را عمومی میکند: زنان با رفتارهای جذاب، به ندرت تاریخساز میشوند.
گاردین در ادامه با اشاره به مقالهی ۲۰۱۱ لیزا بلوم، میافزاید، حتی برای یک فمنیست هم راحتتر است که در ملاقات با یک دختربچه از زیبایی او تمجید کند تا از او بپرسد که چه کتابی میخواند و در مورد دنیا چگونه فکر میکند:«آخر هفتهی گذشته من برای شام به خانهی یکی از دوستان رفته بودم و در آنجا یک دختر ۵ ساله را برای اولین بار ملاقات کردم. مایا کوچولو موهای گرد قهوهای و چشمان آهویی سیاه داشت و در لباس شب صورتی درخشانش کاملا زیبا به نظر میرسید. من میخواستم جیغ بکشم که «مایا تو واقعا زیبا شدی! به خودت نگاه کن! بچرخ!» اما نگفتم. من خودم را سرکوب کردم. من همیشه وقتی دختر کوچکی را میبینم لبم را گاز میگیرم و خودم را کنترل میکنم تا اولین واکنش را بروز ندهم و به آنها نگویم که چقدر شما زیبا/ دلنشین/ خوشلباس/ آراسته هستید. اشکال این کار چیست؟ این استاندارد برخورد با دختران کوچولو در فرهنگ ماست. این طور نیست؟ چرا نباید به آنها اعتماد به نفس بدهیم؟ صادقانه بگویم، به دلیل اینکه آنها واقعا جذاب و زیبا هستند، وقتی آنها را میبینم میخواهم منفجر شوم.
اما چند لحظه صبر کنید.
این هفته شبکهی ایبیسی در گزارش جدیدی اعلام کرد که نزدیک به نیمی از دختران ۳ تا ۶ سال نگران چاق بودن خود هستند. در کتابم، – فکر کنید: حرف زدن مناسب برای زنان برای اینکه در این دنیای گنگ باهوش باقی بمانند- فاش کردم که ۱۵ تا ۱۸ درصد از دختران زیر ۱۲ سال به طور منظم از خط چشم، ریمل و رژ لب استفاده میکنند. اختلالات تغذیهای زیاد و اعتماد به نفس کم دارند. و ۲۵ درصد از زنان جوان امریکایی ترجیح میدهند که برندهی بعدی برترین مدل باشند تا برندهی جایزهی صلح نوبل. حتی دانشجویان دختر باهوش و موفق کالج نیز جذاب بودن را بیشتر از باهوش بودن میپسندند. یک مادر در ایالت میامی در حین عمل جراحی زیبایی جان خود را از دست داد در حالی که دو فرزند نوجوان داشت. این حوادث همچنان اتفاق میافتد و قلب مرا میشکند. این آموزشها به دختران که ظاهر تو اولین چیزی است که به آن توجه میکنی و مهمترین چیزی است که داری، باعث میشود که آنها در ۵ سالگی رژیم بگیرند، در ۱۱ سالگی آرایش کنند، در ۱۷ سالگی جراحی پلاستیک کنند و در ۲۳ سالگی بوتاکس.
همینطور که ضرورت فرهنگی غرب برای دختران که باید جذاب باشند به یک اصل تبدیل میشود، زنان امریکایی به صورت فزایندهای شادی خود را از دست میدهند. در این بین چه چیزی از دست رفته است؟ یک زندگی پر از معنا، پر از ایده، خواندن کتاب و ارزش قائل بودن برای افکار و کمال و هنرزنان.
به همین دلیل است که من خودم را مجبور میکنم که وقتی با دختران کوچولو روبهرو میشوم با آنها طور دیگری صحبت کنم.»
وی سپس به گفتگویش با مایا میپردازد:
- مایا خیلی از ملاقات با شما خوشحال شدم
- منم همینطور
- چه کتابهایی میخوانی؟ من که عاشق کتاب هستم، تو چی؟
- بله، و من میتوانم خودم هم کتاب بخوانم
- چقدر جالب!
- کتابهای مورد علاقهات چه هستند؟
- میروم کتابهایم را بیاورم. میتوانم برای شما کتاب بخوانم؟
و در مورد عکسالعمل مایا توضیح میدهد و میافزاید: «یکبار ما در مورد لباس، مو، بدن و اینکه چه کسی زیباست بحث نکردیم. واقعا تعجب برانگیز است که دور ماندن از این مباحث در ملاقات با یک دختر کوچولو چقدر سخت است، اما من سرسختی به خرج دادم.»
«این یک مقاومت کوچک در برابر فرهنگی است که پیامهای اشتباه برای دختران ما میفرستد. یک تلنگر کوچک برای سیستم ارزشگذاری ذهن زنانه. آیا این دقایق کوتاه بودن من در کنار مایا صنعت چند میلیارد دلاری زیبایی ما را تغییر خواهد داد؟ نه. اما من حداقل دیدگاه مایا را برای یک بعدازظهر تغییر دادم. شما هم دفعهی بعد که با یک دختر کوچولو روبرو شدید، امتحان کنید.»
من میخوام در این وبلاگ با آدمهای ترجیحا" به روز و اهل کتاب در ارتباط باشم احوال خودمو بنویسم و بتونم براتون مطالب جدید و البته به درد بخور بذارم بتونم با طرفدارها و البته همراهام در کافه دنیا رعوف بنشینیم و چای بخوریم و سیگار بکشیم به مرور اگر یاد گرفتم موزیک و مطلب واسه دانلود براتون بذارم اگه بلدین بهم یاد بدین .دوستان من فراموش نکنید آرشیو این وبلاگ (سینما،ادبیات،اشعار و....)هر چند وقت یکبار آپدیت میشه و اینکه پست جدیدی نمیذارم دلیل بر فعال بودن وبلاگ نیست بلکه آرشیومو تکمیل میکنم.شما میتونید از طریق لیست آرشیو موضوعی به مطلب مورد علاقتون دسترسی پیدا کنید.عکسها و مطالب موجود در این وبلاگ کاملا" اختصاصی و مربوط به آرشیو خودمه لطفا" به هیچ عنوان بدون هماهنگی من اونا رو کپی پیس نکنید.اگر از موزیک خوشتون نیومد میتونید اونو از طریق مدیا پلیری که کمی پایین تر قرار دادم پاز کنید.فراموش نکنید نظر شما برام مهمه پس حتما" منتظر نظرتون هستم.