دنیای این روزهای من

این روزها حال خوشی ندارم روزگار عجیبی و گذروندم از اوج قله به قعر چاه رسیدم.لازم نمیبینم زیاد توضیح بدم خیلی خوشحالم که حداقل در این روزهایی که به قول سیامک عباسی افسرده می شی و سیگار میکشی این صفحه وجود داره تا بتونم حرف بزنم .حتما" به کافه من سر بزنین بران مطلب بفرستین از هر جای دنیا که هستین.این روزها به شدت به فکر خروج از ایرانم کارهای پاسم تموم شده دقیقا" نمیدونم چه اتفاقی افتاده کجام باید چیکار کنم فکر کنم خودتونم فهمیده باشین زیاد از این شاخه به اون شاخه می پرم.عید نزدیک.خداروشکر.اگه زمستون بود که میمردم.از زمستون شروع شد از آبان پارسال هوا سرد بود خیییلی سرد نفهمیدم چی شد بیاین.منتظرم .................

یکی استفراغم کنه

من تصمیم گرفتم علف باشم.یه جانداری  که له شدنش زیر پای این و اون و ندید میگیره.سکوت میکنه.بازم حرفی نمیزنه.از اینکه یه مشت حیوون که نه احساسی براشون مهم هست ونه حالیشونه و اصلا اسم این جاندار سیخ سبز رنگ و هم نمیدونن ، بیان از جا بکننش و تو  دهنشون حسابی مزه مزه کنن و تازه بعد از کلی مزه مزه کردن بهش رحم میکنن و نوشخوارش میکنن و پسش میدن،نارحت نیست.نباید هم باشه.علف یه برگ برنده داره و اونم نوشخوار شدنشه.حداقل میدونه بعد از له و لورده شدنش یکی نوشخوارش میکنه و پرطش میکنه تو جوبی جایی.حالا منم تصمیم گرفتم یک علف باشم.میخوام حیوونای دور و برم و ندید بگیرم.ببینم دارن چه جوری روم لگد میکنن،چه جو ری دارن روم والیبال بازی میکنن و له شدنم ببینم و هیچی نگم.از حیوونای دور و برم انتظار دارم  ، با من حداقل در حد یه علف برخورد کنن.حداقل نوشخوارم کنن.بذارنم به حال خودم.تو جوبی جایی.برای بقیه حیوونا هم اصلا مهم نباشه که من کجام و چقدر تهوع برانگیزم.بازم یکی دیگه بیاد و بخورتم و لای دندوناش لهم کنه بعد با زبونش خلال دندون کنه و ذرات وجودمو از لای دندونش در بیاره و نوشخوارم کنه به حال خودم.حیوون 4 پا خیلی بهتر از دوپا هس.حداقل 4 پا دوباره ب زمین و طبیعت پسم میده اما اون دوپا هروقت لای دندوناش لهم کرد دیگه پسم نداد.جوید و جوید و جوید و آخرشم قورتم داد و من و برای همیشه تو دل خودش حبس کرد.دیگه به خودم پسم نداد. دارم کم کم خودمو فراموش میکنم.یادم رفته جای اصلیم کجاست و باید ب کجا برم.هرکی لهم کرد بجای اینکه رهام کنه به حال خودم ، قورتم داد.و من مدتهاست تو دل این و اون حبسم.هرچی  دست و پا میزنم کسی پسم نمیده.دلم برای خودم تنگ شد.من تو دل خیلی ها به اجبار حبسم.خیلی ها به زور قورتم دادن ،پدر و مادرم،دوست پسرم،cigar،کارم، حتی گاهی مردم.من دارم خودمو فراموش می کنم........... . دلم میخواد یکی نوشخوارم کنه........

حال این روزهای من.....

وقتی دلم شکست.......

یه وقتایی برای آدم پیش میاد ک دیگه انرژی شو تو زندگی از دست میده.انگار دیگه توان دوییدن نداری دلت میخواد بخوابی یه خواب خیلی عمییییییق.هرچی هم رو صورتت اب می پاشی ک این خواب لعنتی از بین بره نمیشه ک نمیشه.هرچی به زور میرقصی خودتو میزنی یه بیخیالی اما نمیشه که نمیشه.آخرش دلت میخواد بخوابی.و همین کارو هم میکنی.در هر صورت آخرش می خوابی.چون دیگه توان نداری.اصلا انگار تو خوشحالیت یه نشد بزرگ وجود داره.گاهی پیش میاد ک خیلی خسته ای خیلی.احساس میکنی جسم ظریفت طاقت نداره.احساس میکنی کوه زندگی داره کمر ظریفتو میشکونه.انتظارات جامعه و دیگران از تو ،انتظار همکارات انتظار مدیر عاملت انتظار مدیر داخلیت انتظار کسی ک همراه و دوست زندگیته.اره جای بدش اینجاست ک کسی ک مثلا همراه و عشق زندگیته هم ازت انتظار داره.انتظار داره ک همیشه خوشحال ببینتت کارفرمات دوست داره همیشه کاری ببینتت مادرت دوست داره همیشه منظم ببینتت.پلیس دوست داره همیشه قانونمدار ببینتت.بابا خسته شدم.تو رو خداا یک کم انتظاراتتونو کم کنین.

همراه زندگیم با تو ام میفهمی.اینکه نمیتونم تو محیط کارم به موبایلم جواب بدم دلیل داره.اینکه بعد از سرکار میای دنبالم اما ب قول خودت بر خلاف روزهای دیگه ۳۲تادندونم مشخص نباشه حق منه.عزیزم این حق منه ک هم دلم بخواد کار کنم هم بعد از کارم خسته شم اما افسوس ک تو اینو نمیفهمی و تا منو خسته میبینی میگی مجبوری من ک بهت گفتم نرو سر کار.بابا جان این حق منه ک یه روزایی عصبانی شم.حتی فریاد بزنم.متاسفانه تو زن بودن رو در همیشه مهربون بودن و عشوه گری های مداوم تعبیر میکنی و از طرفی هم از زنای ب قول خودت ریقو و بی عرضه بدت میاد هم خدا رو میخوای هم خرما.بابا جان من ن خدا ام ن خرما.من یک زنم.من دنیام.برات متاسفم که امشب در برابر فریادم فریاد کشیدی.و نفهمیدی که دلم از جای دیگه پره و حرفام فقط یه بهانه جویی بود.درسته هر کی هر اتفاق بدی تو زندگیش می افته به دنیا فحش میده و میندازه گردن دنیا اما من یه دنیای واقعی ام.یه دختر ب نام دنیا که متعلقه به دنیای خودش.عشقم خواهش میکنم اخم هامو تحمل کن.بخاطر هردومون.

مدیر عزیزم با توام.درسته یه موجود اومد و در عرض ۴سال تموم کشورو بهم ریخت هرکی داشتو ورشکسته کرد و هر کی نداشت و زیر زمین فرو کرد.یکی اومد ریییید ب همه چی هر کی هم اعتراض کرد به جرائم مختلف اعتیاد،اقدام علیه امنیت،توهین ب رئیس جمهوری و این خزعبلات با طناب مجازاتش کرد میدونم ک این شرایط وحشتناک اقتصادی تو رو بدجوری بهم ریخت اما مدیر مهربونم ب من نگو ک هیچ وقت دستت موبایل نبینم این حق منه ک از ۸صبح تا 3 ک دارم کار میکنم گه گداری خبر عشقمو بگیرم.مگه ازدواج کردن یا دوست داشتن فقط حق تو و نسل تو بود؟نسل ما شده اخ؟هرجا میریم اولین چیزی ک بهمون میگن مبادا حتی یکبار ب موبایلت دست بزنی.مگه میشه.پس کی نوبت ازدواجم میرسه؟یعنی من حق ندارم در کنار کارم عاشق باشم و نمیگم 10 بار فقط 2 بار طی 5 دقیقه حال همراه زندگیمو بپرسم؟اونوقت تو هم یکسره برام توبیخ نامه میزنی.ریدم ب اونی ک به هممون رید. حق منه ک یه جاهایی مدیر عاملم اجازه بده بیشتر استراحت کنم.اجازه بده دورش بزنم.اجازه بده کم کاری کنم.بابا منم آدمم.مدیر محترم لطفا کمی نفهم باش.

افسر محترم بابا ول کن ما رو .تو ک خودت از مایی.تو ک خودت قربانی این حکومتی.تو ک خودت می دونی گرفتاری داره هممونو از بین می بره.بنداز اون برگه جریمتو.مرده شور تو ببرن ک انگار لباست جد داره.انگار هر کی این لباس میره تو تنش حس قدرت بهش دست میده.فک میکنه دیگه دنیا دست اونه.بابا ریدم ب تو اون لباسسسسسسسسسسسست

پ.ن ۱:  اینها حال و روز خراب من بعد از یک روزی کاریه و البته ادمایی ک هیچ جوره درکم نمیکنن و جامعه ای بدتر از اون

پ.ن ۲:چن وقت پیش تو پیچ خیابون در حالی که آرایش نسبتا غلیظی داشتم و حسابی برای یه مهمونی خوشگل کرده بودم افسر باهام چش تو چش شد و منه احمقم نیگاش کردم، جلومو گرفت .یعنی بهم گفت نیگر دار.منم برای اینکه خوشحالیمو یک جوجه سرباز ک تنش یه لباس سفیده ک رو شونه هاش چن تا علامت دیکتاتوری داره خراب نکنه پا رو گاز کذاشتم و ریدم تو لباس و هیکلش

پ.ن ۳:دوست پسرم لطفا کمی درکم کن.فقط کمی

پ.ن ۴:حالم از این زندگی سگی داره بهم میخوره.کار کار کار پس کی عشق بورزیم؟کی؟فکرکنم این یه تئوری باشه برای اینکه دخترایی مثل ما برای رسیدن ب ارامش و خواسته هاشون تن بدن ب بالا دستی ها.اونا طوری نون و دندون و بین جوونا تقسیم کردن ک هیشکی نتونه به اون چیزی و کسی ک میخواد دسترسی پیدا کنه مگه دست به دامن اونها شیم

پ.ن ۵ :کوروش معلومه کجایی؟خسته شدیم خسته

پ.ن ۶ :شنیدم بلاگفا کلا بلاگ خ.م هست و قبل از اینکه از طرف فیلترینگ نامه ای بیاد خودش فیلتر می کنه.اگه وبم فیل شد آدرس donyaraoof.wordpress.com آدرس جدیدمه

پ.ن ۷: دلم میخواد با صدای بلند گریه کنم جیغ بکشم هرچی فحش و بد و بیراه و عقده تو دهن و البته ماتحتم هست به یکی بگم حتی اگر حقش نباشه و اون محض رضای خدا فقط سکوت کنه و نوازشم کنه.به چنین کسی نیاز دارم

 

پ.ن ۸: حالم خرابه.خیلی.دلم گرفته.موقع نوشتن این پست بی اختیار اشک از چشای خوشگلم میریخت .

مرده شور این مملکتو..........

رعایا جملگی بیچارگان اندکه از فقر و فنا آوارگان اند
تمام از جنس گاو و گوسفندندنه آزادی نه قانون می‌پسندند
برای همچو ملت همچو مردم

نباید کرد عقل خویش را گم

 

در باب یک دوست پسر خوب.......

-یک دوست پسر خوب در درجه اول باید یک پسر باشه.بععععععععله. یک پسراونم نه ا نظر جنسی ک اون ی مورد و هر کی ک رو پیشونیش مهر پسر هست داره بلکه از نظر ظاهری.ابروهای پرپشت ته ریش دستهای مردانه و از همه مهمتر چشمهای مردانه.طبق تجربه عرض می کنم که معمولاپسرایی با قد کوتاه و دستانی ظریف و پوستی کاملا روشن و شاید کوسه!کیس های چندان دلچسبی نیستند.معمولا کنار امدن با چنین مردایی خیلی سخته.انگار وسط گیر کردند.نه این وری ان.نه اون وری.

- یک دوست پسر خوب باید یک شغل خوبی داشته باشه .باید همیشه جیبش به اندازه نیاز معقول!شما پول داشته باشه.هیچ وقت مخصوصا اوایل رابطه نباید بهتون بگه فعلا پول ندارم.مخصوصا در مواردی ک می دونید نیازی ب پول زیادی هم نداره.مثل شام.فراموش نکنید پسری ک اوایل یک رابطه بابت دعوت شما به شام خیلی راحت از نداشتنش صحبت میکنه این پسر صادق نیست.بلکه فقط یک موجود پرروه و غیز قابل اعتماده.این نصیحت و از من جدی بگیرید.

- یک دوست پسر خوب باید اونقدر برای شما ارزش قائل باشه ک حتی اگر ماشین نداشت!!!!(مگه میشه ماشین نداشت؟)برای بیرون بردن شما ماشین یکی و ( دوستش،پدر و ...)قرض بگیره یا در نهایت یه آژانس کرایه کنه و خیلی راحت هم این قضیه رو با شما در میون بذاره.پسری ک اوایل یک رابطه خیلی راحت تو گرما یا سرما تو چشات نیگا می کنه و بدون دونستن نظرت تو رو با تاکسی این ور اون ور می بره کیس مناسبی نیست.اون فقط یک موجود پر رو و فرصت طلبه!

- یک دوست پسر خوب باید تموم نگاهش از آن شما باشه.مردی ک نگاهش برای چن ثانیه(منظورم نگاه بی قصد و غرض و اتفاقی نی)مال یک زن دیگه باشه فراموش نکنید وقتش و  هم حاضره برای مدتی صرف اون زن بکنه.هیچوقت هیچوقت هیچوقت چنین تحقیری و نپذیرید و هرگز چنین مردی و نبخشید.در ثانیه رهایش کنید حتی اگر سخت باشه.

- یک دوست پسر خوب باید ظاهر جذابی داشته باشه.یعنی باید اونقدر برای شما ارزش قائل باشه که برای دیدنتون وقت صرف کنه و به خودش برسه .همیشه بوی عطر بده.در واقع ا نظر ظاهری باید طوری باشه که از راه رفتن کنارش لذت ببرید نه خجالت.

- یک دوست پسر خوب باید شما را با تمام ویژگی های ظاهری و اخلاقی که دارین دوست داشته باشه.نمیشه ک بگه لباتو دوست دارم بینیتو نه.اگه اینجوری باشه روزی بخاطر همون بینی میره.پس مطمئن باشین ک دوست پسرت تو رو با تمام آنچه ک هستی (حتی بدی ها)دوست داره.نگران نباش ویژگی های بدت و-اگه تو هم اون و دوست داشته باشی-خود ب خود خودت از بین میبری.

- یک دوست پسر خوب باید بدون ک اگه میری ب اتاقش بخاطر برقراری یک رابطه جنسی نیست.اون باید هدف تو از حضور در اتاقش و درک کنه.اگه برای آشنایی با حریم خصوصیش رفتی باید این و درک کنه .باید مطمئن بشی ک اون وقتی تو رو تو اتاقش میبینه فقط یاد سکس نمی افته.یاد چیزای دیگه هم می افته.

- یک دوست پسر خوب باید به علایق و ذوق زدگی شما احترام بذاره و با دیدن ذوق زدگی شما ذوق زده بشه.

- فراموش نکنید یک دوست پسر خوب همیشه نگاهش نسبت به شما از جنس دیگه ایه.یه جوریه.ترجیحا شبیهه خلا میشه!!!

- یه دوست پسر خوب برای خرید هدیه برای شما وقت صرف می کنه.نه اینکه سرو ته ولنتاینو با یه عروسک مسخره هم بیاره.اگر متوجه شدی تو خرید هدیه برات وقت نذاشت اخم کن.زیاد ابراز خوشحالی نکن.بذار بفهمه ک فرق هدیه و گول زنک و میدونی.

- یک دوست پسر خوب مغروره.اونم برای بقیه.ولی در برابر شما ذره ای غرور نداره.اون هیچوقت نمیخواد برتری و بهت بفهمونه.

- فراموش نکنید بعد از داشتن یک دوست پسر خوب بعد از چن وقت خود ب خود اعتماد به نفستون میره بالا.از کسی ک حتی ب اندازه سر سوزنی اعتماد ب نفستونو میاره پایین قطعا" دوری کنید.یک دوست پسر خوب کاری با روح و روانت می کنه که بهت ثابت میشه جذابترین و بهترین زن روی زمین هستی.

معرفی و نقد یک مستند(پارت اول):کله2

جرقه ایجاد این پیج مستند باز بودنم هست.به دو دلیل عاشق مستندم.اول اینکه هیچی مثل واقعیت نمی تونه من و سر حال کنه. و دوم اینکه مستند،فضایی هست ک بسیاری از کارگردانان خوب سینمای ایران،از طریق اون،آثار زیبای خودشون و به دیده ی مردم و فیلم بازان دنیا نمایش می دهند و خوشحالم که در این زمینه برخلاف خیلی از زمینه های دیگه(موسیقی،سینما،تلویزیون و ....) تونستیم هنر و شعور کارگردان ایرونی و به رخ مردم جهان بکشیم.قبول کنید که بسیاری از مستند های ما قابل دفاع اند.قطعا" جزو برنامه های بنده است (در آینده ای شاید نه چندان دور )لینک دانلود هر مستند را هم براتون بگذارم که البته کاری زمان بر و کمی خسته کننده(ب معنای جسمی و نه روحی) است.دوستان من لطفا" مستند بین!شوید.مغزتونو ا خزعبلات سینمای ایران پر نکنید.سینمای مستند و تجربی و جایگزین اون کنید :

نام مستند: دوکمانچه(کله ۲ )      کارگردان : بهمن کیارستمی  سال تولید :۸۳                                              موضوع:تقابل سنت و مدرنیسم موسیقی

 

پ.ن کوتاه از کارگردان:بهمن همونطور ک ا فامیلیش پیداست،پسر عباس کیارستمی هست.متولد۵۷.یک مستند ساز ترو تمیز. و البته سلیقه بنده به پسر نزدیک تر است تا به پدر.و این نشان از متفاوت و مستقل بودن راه پسر هست.بهمن تا حالا ۸تا مستند ساخته و یه فیلم.

دو کمانچه مستند بسیار زیبایی هست که محاله حوصلتون از دیدنش سر بره.با اینکه سال ها از دیدن این مستند می گذرد اما هنوز هم برای دیدنش اشتیاق خاصی دارم.واین نشان از آن است که مستند دارای تاریخ انقضا نیست.دو کمانچه به تفاوت عمیق شرایط حرفه ای ،افکار و افق نگاه و هدف(همان امید ب کار) ۲ نفر آدم (و نه گوسفند)را که دارای حرفه ای یکسان هستند ، می پردازد.دو نوازنده کمانچه با دو زندگی و دو نگرش متفاوت.رضا درخشانی;یکی از دو نوازنده که در ايتاليا و در خانه و کارگاه بزرگش از زندگي‌اش مي‌گويد.او توضیح می دهد که چگونه ریتم های الکترونیک و موسیقی جاز را با کمانچه تلفیق کرده و خیلی راحت هنرش را در ملاعام و تحت قالب کنسرت به نمایش می گذارد.او دارای اهداف زیادی راجع به هنرش است و معتقد است می توان از طریق همین هنر که از سرزمین آریایی ها به ارث برده،قله های ترقی را فتح کند.او زندگی نسبتا" آرامی را می گذراند و احساس خوبی دارد.در سویی دیگر بهرام بردیکر کمانچه نواز ترکمن است که در ایران زندگی می کند.با کمک فیلمبردار از فقر عمیقی که از درو و دیوار خانه اش میریزد مطلع می شویم.و از همه بدتر پریشانی روحی این هنرمند.او با وجود سن و سال دار بودنش ،بخاطر محدودیت هایی که زندگی هنری و اجتماعی او را به خطر انداخته، نا امیدانه به فکر خودکشی است.استادی که حاضر نشد هنر اصیل سنتی خود را آلوده به هیچ گونه مدرنیزمی  کند و بسیار زیبا می نوازد.او مجبور است که وسعت نشان دادن هنر زیبایش را در قالب کوچه و بازار یا عروسی کاهش دهد.متاسفانه حتی خانواده اش هم بخاطر باور های مذهبی آن طور که باید با او همراه نیستند.زندگی این دو هنرمند همزمان و موازی ،در طول فیلم به نمایش در می آید و این مقایسه باعث ناراحتی بیشتر مخاطب می شود.در پشت پاکت دی وی دی این مستند درج شده:"این مستند به مقایسه ارزش ها و معیار های این دو هنرمند نمی پردازد، بلکه سعی در تسهیل تعامل این دو دیدگاه مدرن و سنتی دارد و با کنار هم قرار دادن این دو،به شکلی اجتناب ناپذیر،پیچیدگی های هویت فرهنگی که ایرانیان با آن در گیر هستند را به تصویر می کشد"

پ.ن۱:رضا درخشانی قبل ا اینکه یک کمانچه نواز خوب باشه،یک نقاش بسیار خوب هست.حتما سرچش کنین.

پ.ن ۲:لطفا" بدون درج لینک سایت منبع، از این یادداشت درجایی استفاده نکنید.

 

فیلمهایی که نباید دید.

بعععله.دیگه حسابی فعال شدم.تند تند آپ میکنم.این پست مخصوص عشق فیلماس.اونایی ک ا خودمن.بعد ا پست برترین فیلمها ،تو این پست بد ترین فیلمهای دنیا ا نظر مضمون بهتون معرفی میشه.جالبه ک تو بعضی ا این فیلمها بازیگرای معتبری هم بازی کردن.مطمئنا" این لیست و تموم فیلمهای ایرونی میتونه پر کنه اما من سعی میکنم عرق ایرونی بودنمو قاطی قضیه کنم.وگرنه بعضی فیلمای اونور ابی ک تو این لیست هست در برابر همتای ضعیف ایرونیش لایق اسکار هم هست!!!.فیلمهایی که تحت هیچ شرایطی نباید دید.فیلمهایی ک کاری جز هدر دادن پول و وقتتون کار دیگه ای نمیکنن.فیلمهایی ک بعد دیدنش احساس میکنین عواملش ما رو چیز فرض کردن.گول پیشنهاد دهنده هاشونو نخورین.فیلمهایی که جاشون فقط تو سطل آشغاله.تو سطل آشغال:

ما همه خوابیم از بهرام بیضایی

rollin بازی رابرت دنیرو

I love you Phillip mprris کمدی آشغال بازی جیم کری

تو و من فیلمی ا محمد بانکی(فیلم ظاهرا ب سفارش بازیگر زن نقش اول فیلم برای گرفتن کلوزاپ ا صورت خفه شده ا آرایش و چشمهایی ک ب زور سعی در درشت جلوه دادنش هست، ساخته شده)

femme fatale بازی باندراس

life as we know it

پنجره عقبی هیچکاک(من تو هنگ اینم ک این فیلم با اون پایان بندی افتضاحش در خیلی ا سایتها جزو فیلمهای برتر هیچکاک معرفی شده.خخخخخخخخخخ.بعضیا تو پز روشنفکریشون بدجوری دست و پا میزنن)

what just happened بازی دنیرو

یک عاشقانه آرام بازی مهناز افشار(مضمون دختر روستایی فوق تکرارییییییییییی)

 big bang بازی باندراس

hereafter(از کلینت ایستوود بعید بود)

جعبه(بازی کامرون دیاز)

آذر بازی مهتاب کرامتی(همان داستان تکراری زن مظلوم مطلقه روستایی........)

 easy A

Frenzy از هیچکاک

دروغگو بازی جیم کری

take the lead انتونیو باندراس

رسوایی(این آخرین باری هس ک از فیلم ده نمکی یا شاکردوست تو این لیست اسم میبرم چرا ک ب نظر بنده فیلمهای اینها (خصوصا ده نمکی) حتی در حد این لیست هم نیستند)

پ.ن:این پست آپدیت میشه......

موزیک برتر(پارت اول)

سلام در این بخش میخوام موزیک های فیوریتم و براتون بذارم.(از اونایی که گرسنگی گوشتونو از یک آهنگ خوب و گرسنگی مغرتونو از هرچی احساس و فریاد و عقده و خواستن و آرامش و هیاهو هست ارضا کنه) و صد درصد قرار نیست مث خیلی های دیگه برم تو تریپ روشنفکری و حالا که زیر  این اهنگها امضای "فیورت من"خورده هرچی سبک راک و متاله تو گوشتون فرو کنم.و هیچ جوره ایرونی توش نندازم که حالم از این روشنفکرها بهم میخوره که به موقعش تو یه پست ،جسابی با هم بهشون میخندیم. می تونید دانلود کنید.میتونید لذت هم ببرید.ضمن اینکه کنار هر آهنگ توضیح کوچیکی هم گذاشتم که قبل دانلود بفهمید چقد به سلیقتون نزدیکه و کلاه سرتون نره!!!توجه کنید ترتیب آهنگها هیچ ربطی به ترتیب سلیقه بنده ندارد.فراموش نکنید این بخش همیشه آپ میشه و پر از تازه های خوبه.

پ.ن1:برای دانلود روی لینک کلیک کنید.راست کلیک نکنید.

 

 .    آهنگ                                                                      خواننده                                  

Gotye  And kimbra                            Somebody That I Used To Know          

چرا گوش کنیم؟ آهنگ توسط دو خواننده مرد و زن خونده میشه.من خونه یکی ا دوستای رسمیم بودم.ا اون تعارفی ها. تو اتاق ب حرفاش گوش می کردم ک یک صدای خاص و قدرتمند نظرمو جلب کرد.نتونستم خودمو کنترل کنم و بی اجازه پریدم تو نشیمنشون ،اسم آهنگ و گرفتم و برای ابدیت این آهنگ جزو فیوریتهای من خواهد بود و من از خانواده دوستم بابت اینکه تو اون لحظه تلویزیون و رو اون کانال قرار دادن ممنونمممممممممم ...............

 

لینک دانلود: http://upir.ir/files/Somebody-That-I-Used-To-Know_5326b.rar

 .    آهنگ                                           خواننده                                  شاعر                      

    سرزمین من                                 دریادادور                 امیر جان صبوری شاعر افغانی

چرا گوش کنیم ؟فکر می کنم ۸۰٪افرادی که اهل هنر و موسیقی و انقلاب! هستند این آهنگ و شنیدند.و همه هم می دونن ک این آهنگ زیبا و اولین بار خواننده خوب افغانی خونده و مطمئنا" اگر من هم جای دریا دادور بودم و صدای ب این زیبایی داشتم،قطعا" این اولین آهنگی بود که می خوندم.اگر این آهنگ و نشنیدید که باید بهتون بابت برباد بودن عمرتون تا حالا تسلیت بگم و اگه شنیدید،ولی خودتون اونو ندارین حتما" دانلودش کنین.این آهنگ خصوصا تو این اوضاع و احوال اسف بار کشور باید تو آرشیو هر ایرونی باشه و البته شاید کمی اشک بریزه.وبسیارررررررر جای تشکر داره از شاعر خوب افغان که ۸۰٪از زیبایی کار ،مربوط به شعر زیبای شاعر هست.بخشهایی ا ترانه:سرزمین من/خسته خسته از جفایی/سرزمین من/بی سرود و بی صدایی/سرزمین من/دردمند بی دوایی/سرزمین من/.... گنج تو را ربودند/از از بهر عشرت خود/قلب تو را شکسته/هر که به نوبت خود.......

لینک دانلود: http://upir.ir/files/sarzamine-man-by-darya-dadvar.rar

 برای دیدن برترین های دیگه به ادامه مطلب رجوع کنید:

ادامه نوشته

در باب تکنولوژی......

 

از وقتی آمار گیر وبلاگمو آوردم رو کار از جهتی برام لذتبخش و از جهتی ناراحت کننده بود.از اونجایی که صحبت کردن از یک مطلب لذتبخش واسه آدم لذتبخش تره پس اول میریم سراغ دلیل لذتبخش بودنش(میدونم لذتبخش زیاد تکرار شد!):۱- از آمار سایتم مطلع شدم و اینکه خودمم هیچوقت باورم نمیشد که در یک روز ۲۱۳ نفر از وبلاگم دیدن یا استفاده کنند۲ـ با دیدن جزئیات لیست مراجعه کنندگانم متوجه شدم خیلی ها از آرشیو وبلاگم ؛ چیزی که فکر میکردم مدتهاست فراموش شده ،استفاده میکردند.نقد فیلمها ،دیالوگ های برتر هر فیلم ،عکسهای برتر،معرفی و نقد کتابها و..... و این به من انگیزه زیادی داد چون خودم همیشه ترجیح میدادم وبلاگم یک وبلاگ فرهنگی-هنری باشه و از اینکه این بخش ها تا این حد مورد توجه قرار گرفت بسیار مسرور شدم ۳- از اونجایی که بعضی از مراجعه کنندگان از گوگل لینک میگرفتند کنجکاو شدم برای اولین بار عنوان معمولیه یکی ا پستام مث نقد فیلم ماه تلخ و تو گوگل سرچ کنم و برام جالب بود که آدرس سایتم در صفحات اول و دوم مشخص میشه(به جد تا بحال امتحان نکرده بودم فک میکردم ته گوگلم!!!!)۳- احساس به درد بخور بودن در زمینه فرهنگ و هنر بهم دست داد که احساس بدی نی!

و اما جهت ناراحت کنندش : من تا قبل از اینکه از این آمارگیر استفاده کنم فکرشم نمیکردم این تعداد از وبلاگم استفاده کنند .نمیگم زیاده اما برای من که تازه ۶ ماه و خورده ای که وبلاگ نویسی و آغاز کردم و مثل ۹۰٪دیگه روزی هزار بار برای این و اون کامنت نذاشتم و از هیچکسی گدایی لایک نکردم و به جز ۲-۳ نفر تیادل لینک با کسی انجام ندادم ، به نظر آمار بدی نی اما متاسفانه اگر من از این کد خوب استفاده نمیکردم هیچ وقت متوجه حضور نا محسوس این دوستان و استفاده شان از آرشیوم نمیشدم بخاطر همین هم بود که مدتها آرشیومو آپدیت نکرده بودم بنابر این اگر دوستان لطف می کردن و نقدی بر این نوشته های من می نوشتند مطمئنا" هم متوجه حضورشون می شدم و هم انگیزه بیشتری برای پر و پیمون کردن آرشیوم پیدا میکردم و هم با جهت فکری مخاطبانم آشنا میشدم.(مثل کامنت خانم نسیم که تو یکی از مطالبم برام نوشته بود"خیلی مزخرف بود" و این نظر صادقانه ایشون برام از صد تا به به و چه چه ارزش داشت).مثلا" پستی که از سهراب سپهری گذاشته بودم بدون استثنا هر روز بازدید داره و این برای من بسیار جالب توجه هست چون خودم اصلا" از این پست لذت نبردم در صورتی که اگر همین دوستان کامنتی میذاشتن (فقط چن ثانیه وقت میبره ) سعی میکردم این پست و هم مث خیلی دیگه ا پستام آرشیو کنم و با شاعر های جدید ادامه بدم.(کاری که بخاطر بازدید دوستان قصد دارم انجام بدم البته اینبار به شکلی که خودم هم لذت ببرم). در پایان اینکه بحث من اصلا" اینکه تعداد کامنتهامو ببرم بالا نی. چرا که خوب بودن یک وبلاگ هیچ ربطی به تعداد کامنتها نداره چه بسا وبلاگهایی که با گدایی کردن فراوان به ۱۰۰۰ کامنت رسیدن و وبلاگهای تخصصی که آمار روزانشون بالای هزارتاست اما کامنتشون صفر یا اصلا" کامنتشونو بستن.فک میکنم کسایی که بیشتر با من آشنایی دارن بخوبی با این خصلت من آشنان.برای من فرقی نمیکنه کسی برام کامنت بذاره یا لینکم کنه یا نه اگر من از پستی خوشم بیاد یا خیلی منزجر شم کامنت میذارم و اگر از وبلاگی لذت ببرم تبادل لینک میکنم بدون اینکه به خود طرف خبر داده باشم که لینکش کردم(البته استثنایی هم وجود داره) بحث من فقط لذت بیشتر دو طرف از وبلاگ و بالا بردن سطح وبلاگ و صد البته پیدا کردن دوستان بیشتره.در هر صورت هدف خدمت به جامعه ایرانیه هرچن که قبلا" هدف فرق داشت!!!!!

اون برگشت!!!!

اونی که از همه داشتم میرفتم آرایشگاه.به سودی زنگ زده بودم که بخاطر من کمی بیشتر بمونه تا برسم.از وقتی ازدواج کرد خونه مشترکش با شوهرش ا خونه ما خیلی فاصله داره.رژلب صورتی  عروسکیمو زدم.کمی جلب توجه میکرد مهم نبود.من تو ماشینم بودم و کسی نمیتونه تو ملک شخصیم برام تصمیم بگیره که چطور باشم.آهنگ نگفتمت نرو شاهین نجفی تو ماشینم بود.خیلی وقت بود که علایقم رنگ طراوت و تازگی به خودشون ندیده بودن.تو ترافیک سنگینی یه نگاهو رو خودم احساس کردم.نمیدونم اصلا" به سنگینی نگاه اعتقادی دارین یا نه.اینکه حواستون نی اما یه دفه احساس میکنی یکی ا یه جایی داره بهت خیره نیگا میکنه.یکی ا دوستام میگفت تو خونه مشغول ظرف شستن بود یهو احساس سنگینی یه نگاهو رو خودش احساس کردم روشو برگردوند دیدهمسایه روبه رویی اپارتمانشون داره ا پنجره بهش نگاه میکنه.این مثال و گفتم تا بدونین اینکه میگم سنگینی یه نگاهو احساس کردم مشغول گفتن یه رمان یا فیلم هندی نیستم.خیلی برام مهمه ک مخاطبم درک کنه ک من سنگینی یه نگاهو تو ترافیک احساس کردم.رومو برگردوندم.شیشه ماشین بغلی کاملا" مشکی و بدون دید بود قسم میخورم که به طرز وحشتناکی سنگینی دو تا چشمو ا پشت اون شیشه ها احساس میکردم.البته تو اون لحظه بیخیال ا این نگاه مسخره ی سنگین رومو برگردوندم گازو گرفتم دیگه ترافیک نبود و راه ها باز بودن.همین حین اون ماشین از سمت راننده یعنی سمتی ک خودم نشسته بودم بهم نزدیک شد و شیشه شو داد پایین.

.

.

.

.

.

خودش بود.همونی که باعث شد بیام تو بلاگفا عضو بشم و در واقع عضو خز ترین کلوب ممکن .همون که باعث آشنایی من با شما شد.همون که رفت و روح منو برای همیشه ی همیشه با خودش برد.چن ثانیه(راننده ها میدونن که چن ثانیه خیره موندن به جای دیگه اونم تو کمربندی چقدر خطرناکه)چشم تو چشم هم در حالی ک رانندگی میکردیم.فهمید تو شوک فرو رفتم.بهم اشاره زد ک بایستم.نمیتونستم.منگ بودم.هزاران هزارررررررررررررر سوال تو ذهنم بود.والبته تنها حسی که تو اون لحظه داشتم نفرت و اعتراض.فک میکنم اگه یکی ا این صحنه فیلم میگرفت میشد بهترین و البته طبیعی ترین صحنه ی یه فیلم عاشقانه البته با کارگردانی وودی الن!.زدم کنار.دیگه رانندگی خطر ناک بود.زد کنار.پیاده شد اومد طرفم.با بی احترامی خاص خودم نذاشتم سوار ماشینم بشه همونطور ک موقع خداحافظی اون با بی احترامی منو حتی به یه رستوران هم دعوت نکردو عین بچه های دبیرستانی دهه ۵۰ تو کوچه!!!! ازم خداحافظی کرد.والبته دروغ نگم دلیل بعدی اینکه دلیل نمیدیدم بدونه که رفتنش باعث شد که گوشیم زیاد زنگ خور پیدا کنه.!!!. به هم خیره شدیم احساس کردم کمی جمع شده.انگار دیگه از اون قد بلند خبری نبود.شایدم من اون موقع ها ا فرط علاقه زیاد اونو اون طوری ک تو ذهنم میخواستم میدیدم!!!ولی جدا ا شوخی یه جوری شده بود.خیره نیگام کرد :چطوری دنی؟! من اما با چشمایی ک ا فرط گشاد شدن بیش از حد درحال منفجر شدن بود شروع کردم با صدای بلند قهقهه زدن.(صدای قهقهه های من اونقدر بلنده ک نظیرشو جایی ندیدین.انقد بلند ک بعضیا بخاطر قهقهه هام هیچوقت اسممو فراموش نمیکنن)شوک داشت نیگام میکرد.دست خودم نبود.بعد این همه مدت اومده بود ک چی؟ بگه اومده بود کجا و درست کنه.اصلا" چیکارم داشت.من که تازه حالم داشت خوب میشد.من که تازه همه چیو فراموش کرده بودم.من که تازه به این تنهایی عمیق درونم عادت کرده بودم.اینها حرفایی بودن که بعد از خارج شدن از اون شوک عصبی بهش گفتم.احساس میکردم همه چی یک رویاست.احساس میکردم وجودخارجی نداره.تازه فهمیدم چرا بعضیا میگن انگار داشتم خواب میدیم.بخدا تازه فهمیدم همه این چیزا یعنی چی.گف بریم بشینیم تو ماشین.مطمئنا" ماشین اونو ترجیح میدادم.بخاطر همون دلیل قبلی ک گفتم.حالا نوبت اون بود.بماند چه عکس العملی نشون داد................من شروع کردم به گفتن ا نفرت عمیقی که نسبت بهش دارم.بهم گفت ک چن هفتس ک ا در خونه تعقیبم میکنه و هربار گمم میکرد.باز خدا رو شکر گمم می کرد!!!!!.بهش گفتم موبایل ندارم.بعد از اروم گرفتن در حالی ک من هنوز نسبت بهش پر ا کینه بودم و البته نفرت قرار شد فردا شب سفره خونه....... همو ببینیم.رفتم ک تند تر برخورد کنم.رفتم که اینبار بلند تر جیغ بکشم و بهش بگم که ازش بیزارم.رفتم.برام کلی هدیه خریه بود.از وسایل ارایش و گل بگیرین تا ضبط ماشین!!!!آخه ضبط ماشین من فقط سی دی صوتی و میخونه وام پی تری و نمیپذیره.حالا فک کنین تو ماشینم چن تا سی دی موجودهو پر از نگاه عاشقانه.اما من همچنان سر سخت.هدیه ها و ب زور بهم داد.دروغ چرا منم بدم نیومد برشون دارم هم بهشون نیاز داشتم هم ....هم ...وظیفش بود خو. گفت باز هم فک کن.تو این یه هفته ای کم و بیش همو میدیدیم.چرا دروغ بگم.پسری که حداقل به درد من یکی بخوره دور و برم خیلی کمه.یکی که واقعا" سرش به تنش بیرزه.بیخیال این بهونه ها.نتونستم.باز هم افسون اون یه جفت قهوه ای گود رفته شدم.هم محمد کاراته کار و هم محمد فوتبالیست تیم سپاهان هم دیگه برام ارزشی نداشتند.هر دو رو رد کردم.............. حتی ازم نپرسید مگه میشه تو این مدت موبایل نداشته باشی؟انگار خودشم میدونست نباید بپرسه!!!!همونطور ک روز اول برخلاف خیلی ا پسرای دیگه نپرسید که قبلا با کسی بودی یا نه.الان چن وقتی هس که دوباره با همیم.نمیدونم اینبار عاقبت چی میشه.باورتون میشه اون تیر کشیدن قلبم که هدیه بعد جدایی بود دو روز بعد ا بین رفت.نه شما نمیفهمین.دست خودتون نی.نمیتونین درک کنین.باید مثل من عاشق بوده باشین تا بفهمین.احمق منظورم نی گفتم عاشق.میفهمین یعنی چی؟ یعنی علاقه شدید قلبی.یعنی تیر کشیدن قلبت بدون اون...............

و ما تصمیم گرفتیم عشق و بذاریم کنار و دوست داشتنو شروع کنیم........ تا خدا چی بخواد....... (چیکار کنم خو؟منه لعنتی مدلم همینه.به مرحوم پدربزرگم رفتم.اونم همینطوری بود.زود عاشق میشد زودم فارغ میشد.زود احساساتی زودم متنفر)

و در پایان ا دیالوگهای شخصیت مورد علاقم لنی استفاده میکنم که بسیار بازگو کننده حرف دل من هست مخصوصا" دیالوگ شماره ۴ ک جزوی ا شخصیت و روح منه.حقیقتا" دلم میخواد اونی ک ترک میکنه من باشم.فک کنم قبلا" گفته بودم که چه شخصیت کثیفی دارم.

اگر دفعه اول آدم شکست بخورد تازه می فهمد که بعدها با مردهای دیگری خواهد بود و این خیلی بد است .

 

میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند ، آخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟

 

هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است . فقط رفت و امد است . افت و خیز است . معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق.مث همون دو تا محمدا!!!!!

 

لنی من قول می دهم که اول تو مرا ترک کنی. تویی که مرا قال می گذاری.
قول می دهی ؟
با تمام قلبم.

از همین می ترسم . آدم به کسی یا چیزی عادت کند و ان وقت آن کس یا ان چیز قالش بگذارد . می فهمی چه می خواهم بگویم ؟

اگر رنگ قالب وبلاگ چشمتونو اذیت میکنه بهم بگین.آخه چشم منو انگار اذیت می کنه!

مقاله ای برای خانم های روشنفکری که نمی خواهند به زور مهربان باشند

با اینکه اصلا" و ابدا" از اینکه مطلبی و ا یه وب دیگه کپی پیس کنم و با افتخار اسم پست جدیدو روش بذارم خوشم نمیاد اما این مقاله جالب که به شدت بهش معتقدم تو سایت زنان پرس منتشر شده که دلم نیومد تنهایی بخونمش.مقاله ای که اول با تمسخر بهش نگاه کردم.آخه تیترش بود "زنانی که تاریخ ساز نمی شوند"و من با این تیتر کاملا" مخالفم.هر زنی تاریخ ساز یک زندگی دخترونس.و اینکه معمولا" سایت هایی از این دست که رو اسم زنان تاکید دارند بیشتر ضد زنان و ارزش زنان هستند و هرچند که با سرچ در باقی مطالب این سایت متوچه شدم همیشه حدسم درسته!!!.مثلا" به طرز عجیبی این سایت تو یک مقاله مدعی شده بود یکی از وظایف یک زن اینه که مرد رو تربیت کنه!!!! فک کنین یعنی رسما" میگه اگه شوهرت گاوه مشکل ا اون نی تو باید درستش کنی.خداروشکر این مقاله زیبا و هم سایت گاردین نوشته و معلوم نی این زنان پرس چی زده بود که حاضر شد این مقاله و منتشرکنه.این مقاله برای تمام دختران و مادران و همه کسایی که خواهان تغییر این فرهنگ مسخره ی "مدل باشی حتی احمق می ارزه به اینکه معمولی باشی ولی باهوش"(قابل ذکره این جمله ا خودم بود!!!!!!!!)هست.(قابل ذکره من با بعضی از جملات ک البته بعید نی کار مترجم مربوطه باشه مبنی بر شاد نبودن زنان امریکایی و اینکه تو امریکا همه دارن افسردگی میگیرن مخالفم.ولی حو.صله حذفشم ندارن.تیتر مطلبو هم خودم نوشتم.

مقاله ای برای خانم های روشنفکری که نمی خواهند به زور مهربان باشند
 
«ما معمولا دخترانمان را تشویق می‌کنیم که لبخند بزنند، شیرین، جذاب و دلنشین باشند، درحالی که می‌دانیم چنین زنانی به ندرت تاریخ ساز می‌شوند.»

روزنامه‌ی گاردین گزارش خود را با این جمله آغاز می‌کند و سپس به مقاله‌ی کا‌ترین نیومن ستون‌نویس روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز می‌پردازد: «دختر ۱۰ ساله‌ی من دلنشین نیست، نه دقیقا. او کاملا مهربان است، عمیقا دلسوز است و احتمالا اخلاقی‌ترین فردی است که من می‌شناسم، اما تا زمانی که کاملا از دیدن شما خوشحال نباشد و یا شما لطیفه‌ی بانمکی نگفته باشید، به شما لبخند نمی‌زند.

این مسئله باعث می‌شود که او با من فرق داشته باشد. من نیمه‌ی اول دهه‌ی نود را در حالی گذراندم که کت جیری می‌پوشیدم که پشت آن علامتی داشت که عقاید منفی مربوط به پدر سالاری را منعکس می‌کرد. اما‌‌ همان زمان هم به همه لبخند می‌زدم. چون می‌خواستم که همه دوستم داشته باشند، همه!

من یک فمنیست رادیکال هستم، اما هنوز هم یکسره لبخند می‌زنم، با این امید که نه تنها باعث خوشنودی دوستان و خانواده‌ام شوم، بلکه پزشک ارتودونسی پسرم که تنها به کیف پول من فکر می‌کند و همسر سابقم که مرا فریب داد را نیز خوشنود کنم. اگر من تمام آن انرژی را بازگردانم – تمام آن ساعت‌ها و واکنش‌های شیمیایی رخ داده در مغز و عضلات صورت را که در برای دلنشین بودن صرف کردم- می‌توانستم به کره‌ی مریخ سفر کنم و بازگرد!

روش دلنشین من فرصت‌های کاری بیشتری به من می‌دهد و رویکرد دوستانه باعث می‌شود که مردم با من احساس راحتی بیشتری داشته باشند که این‌ها چیزهای خوبی است. علاوه براین براساس بسیاری از مطالعات ممکن است باعث شود که من احساس شادمانی بیشتری داشته باشم. من می‌دانم که پسر ۱۳ ساله و خوش‌قلب ما همیشه این تجربه را دارد که دلنشین بودن پاداش‌ها و فواید خودش را دارد. او می‌پرسد «چه کمکی می‌توانم بکنم؟» و با لبخند اصرار می‌کند «لطفا دست من را بگیرید» و آن‌گاه همه می‌گویند، «اوه شما چقدر دلنشینی!» و «چه مرد جوان دوست‌داشتنی!» (یا گاهی اوقات چون شبیه دختر‌ها رفتار کرده است به او می‌گویند «چه خانم جوان دوست‌داشتنی!») اما اگر من بخواهم این‌جا رک صحبت کنم، شما خیلی نگران نمی‌شوید که یک پسر زیادی دلنشین باشد، نگران می‌شوید؟ او هنوز هم از جهت دیگر قدرت و تمایز مرد بودنش را دارد، پس تا آن‌جایی که به من مربوط می‌شود، او هرچه دلنشین‌تر باشد بهتر است.

دختر من مودب است، اما وقتی یک غریبه با او حرف می‌زند، با اخم به جای دیگری نگاه می‌کند. او لبخند نمی‌زند و غریبه را به ادامه بحث تشویق نمی‌کند. من به او نخواهم گفت که دخترم دلنشین باش. این را نزد شما اقرار می‌کنم. آیا این ایده‌ی خوبی برای دختر‌ها است که با مردانی چشم‌چران معاشرت کنند، مانند مرد خزنده‌ی داخل فروشگاه که به او می‌گوید که چقدر زیباست؟ من این طور فکر نمی‌کنم. «از این مرد دلنشین که مانند گرگ زوزه می‌کشد، تشکر کن!»، «به آن پسری که یک روز به تو تعرض خواهد کرد لبخند بزن!». من می‌خواهم که دخترم محکم باشد که بگوید نه، که انرژی خدادادی‌اش را در راه نیازهای جنسی و احساسی و روانی مردان هرزه هدر ندهد. من نمی‌خواهم که او خودش را با شرایط وفق دهد و خوشنود باشد. من نمی‌خواهم که او گوهر وجودش و بدنش را زینت خودش قرار دهد.

او در حال حاضر در خطر نیست. او قاطع است و مزخرف‌گویی نمی‌کند، ترجیح می‌دهد که مو‌هایش را کوتاه کند و شلوارهای پیش‌بندی بپوشد. پیراهن‌های دخترانه جلو دست‌ و پای او را می‌گیرند و حتی شلوار جین هم نمی‌پوشد.

او جز افرادی است که پولش را صرف موسسه‌های حمایت از حیوانات می‌کند و با پشتکار همه‌ی مطالبی که آن‌ها برایش می‌فرستند بررسی می‌کند، از جمله گزارش‌های سالانه‌ی خسته کننده که آن‌ها را در یک پوشه‌ی مخصوص نگهداری می‌کند. کلیشه‌های جنسیتی، بین سایر بی‌عدالتی‌ها، او را عصبانی می‌کند و ردیف‌های صورتی عروسک‌ها و ردیف‌های آبی آجرسازی در فروشگاه اسباب‌بازی فروشی را احمقانه می‌داند.»

او سپس به توصیف رفتار دخترش می‌پردازد و اضافه می‌کند: «او بچه‌ی زیبایی است، اما مطمئن و قاطع نیز هست به طوری که باعث می‌شود دلنشین به نظر نرسد. که این خوب است.»

در ادامه‌ی این گزارش، گاردین با اشاره به جنبش‌های فیس‌بوکی از این دست، توضیح می‌دهد که پیش از این نیز افرادی تلاش کرده‌اند به نقد رفتارهای استاندارد زنانه در غرب بپردازند.

لورال تاچر استاد تاریخ دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۷۶ طی مقاله‌ای با بررسی وضعیت زنان مستعمره امریکایی، جمله‌ی معروف خود را عمومی می‌کند: زنان با رفتارهای  جذاب، به ندرت تاریخ‌ساز می‌شوند.

گاردین در ادامه با اشاره به مقاله‌ی ۲۰۱۱ لیزا بلوم، می‌افزاید، حتی برای یک فمنیست هم راحت‌تر است که در ملاقات با یک دختربچه از زیبایی او تمجید کند تا از او بپرسد که چه کتابی می‌خواند و در مورد دنیا چگونه فکر می‌کند:«آخر هفته‌ی گذشته من برای شام به خانه‌ی یکی از دوستان رفته بودم و در آن‌جا یک دختر ۵ ساله را برای اولین بار ملاقات کردم. مایا کوچولو موهای گرد قهوه‌ای و چشمان آهویی سیاه داشت و در لباس شب صورتی درخشانش کاملا زیبا به نظر می‌رسید. من می‌خواستم جیغ بکشم که «مایا تو واقعا زیبا شدی! به خودت نگاه کن! بچرخ!» اما نگفتم. من خودم را سرکوب کردم. من همیشه وقتی دختر کوچکی را می‌بینم لبم را گاز می‌گیرم و خودم را کنترل می‌کنم تا اولین واکنش را بروز ندهم و به آن‌ها نگویم که چقدر شما زیبا/ دلنشین/ خوش‌لباس/ آراسته هستید. اشکال این کار چیست؟ این استاندارد برخورد با دختران کوچولو در فرهنگ ماست. این طور نیست؟ چرا نباید به آن‌ها اعتماد به نفس بدهیم؟ صادقانه بگویم، به دلیل اینکه آن‌ها واقعا جذاب و زیبا هستند، وقتی آن‌ها را می‌بینم می‌خواهم منفجر شوم.

اما چند لحظه صبر کنید.

این هفته شبکه‌ی ای‌بی‌سی در گزارش جدیدی اعلام کرد که نزدیک به نیمی از دختران ۳ تا ۶ سال نگران چاق بودن خود هستند. در کتابم، – فکر کنید: حرف زدن مناسب برای زنان برای اینکه در این دنیای گنگ باهوش باقی بمانند- فاش کردم که ۱۵ تا ۱۸ درصد از دختران زیر ۱۲ سال به طور منظم از خط چشم، ریمل و رژ لب استفاده می‌کنند. اختلالات تغذیه‌ای زیاد و اعتماد به نفس کم دارند. و ۲۵ درصد از زنان جوان امریکایی ترجیح می‌دهند که برنده‌ی بعدی بر‌ترین مدل باشند تا برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل. حتی دانشجویان دختر باهوش و موفق کالج نیز جذاب بودن را بیشتر از باهوش بودن می‌پسندند. یک مادر در ایالت میامی در حین عمل جراحی زیبایی جان خود را از دست داد در حالی که دو فرزند نوجوان داشت. این حوادث همچنان اتفاق می‌افتد و قلب مرا می‌شکند. این آموزش‌ها به دختران که ظاهر تو اولین چیزی است که به آن توجه می‌کنی و مهم‌ترین چیزی است که داری، باعث می‌شود که آن‌ها در ۵ سالگی رژیم بگیرند، در ۱۱ سالگی آرایش کنند، در ۱۷ سالگی جراحی پلاستیک کنند و در ۲۳ سالگی بوتاکس.

همین‌طور که ضرورت فرهنگی غرب برای دختران که باید جذاب باشند به یک اصل تبدیل می‌شود، زنان امریکایی به صورت فزاینده‌ای شادی خود را از دست می‌دهند. در این بین چه چیزی از دست رفته است؟ یک زندگی پر از معنا، پر از ایده، خواندن کتاب و ارزش قائل بودن برای افکار و کمال و هنرزنان.

به همین دلیل است که من خودم را مجبور می‌کنم که وقتی با دختران کوچولو روبه‌رو می‌شوم با آن‌ها طور دیگری صحبت کنم.»

وی سپس به گفتگویش با مایا می‌پردازد:
- مایا خیلی از ملاقات با شما خوشحال شدم
- منم همین‌طور
- چه کتاب‌هایی می‌خوانی؟ من که عاشق کتاب هستم، تو چی؟
- بله، و من می‌توانم خودم هم کتاب بخوانم
- چقدر جالب!
- کتاب‌های مورد علاقه‌ات چه هستند؟
- می‌روم کتاب‌هایم را بیاورم. می‌توانم برای شما کتاب بخوانم؟

و در مورد عکس‌العمل مایا توضیح می‌دهد و می‌افزاید: «یک‌بار ما در مورد لباس، مو، بدن و این‌که چه کسی زیباست بحث نکردیم. واقعا تعجب برانگیز است که دور ماندن از این مباحث در ملاقات با یک دختر کوچولو چقدر سخت است، اما من سرسختی به خرج دادم.»

«این یک مقاومت کوچک در برابر فرهنگی است که پیام‌های اشتباه برای دختران ما می‌فرستد. یک تلنگر کوچک برای سیستم ارزش‌گذاری ذهن زنانه. آیا این دقایق کوتاه بودن من در کنار مایا صنعت چند میلیارد دلاری زیبایی ما را تغییر خواهد داد؟ نه. اما من حداقل دیدگاه مایا را برای یک بعدازظهر تغییر دادم. شما هم دفعه‌ی بعد که با یک دختر کوچولو روبرو شدید، امتحان کنید.»

دوست داشتین وقت داشتین...........!!!

سلام خواستم بگم این هفته بجای گذاشتن پست جدید بخشهای مختلف وبمو آپ کردم.یعنی نقد فیلمها و کتابای جدید گذاشتم.اشعار جدید ،اخبار جدید،عکسهای جدید،جملات زیبای جدید و کلامطالب جدیدی و تو بخش های وبم گذاشتم.دوست داشتین وقت داشتین سر بزنین بازم اگه دوس داشتین لذتم ببرین. راستی برای اینکه خیلی هم این پست خشک و خالی نباشه و شان عنوان "پست"و زیر سوال نبره در زیر بخشی ا حال و روز کشورمونو میخونین :

 

 فكر و ذكرمان شد كسب آبرو، چه آبرويي، مملكت ‌رو تعطيل كنيد، دارالايتام داير كنيد درست‌ تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه مي‌آيد، قحطي است، دوا نيست، مرض بيداد مي‌كند، نفوس حق‌النفس مي‌دهند، باران رحمت از دولتي سرقبله عالم است و سيل و زلزله از معصيت مردم. ميرغضب بيشتر داريم تا سلماني. سر بريدن از ختنه سهل‌تر. ريخت مردم از آدميزاد برگشته، سالك بر پيشاني همه مهر نكبت زده، چشم‌ها خمار از تراخم است، چهره‌ها تكيده از ترياك.( عزت الله انتظامي- حاجي واشنگتن)

عشق و حال در سواحل بابلسر!!!!

 
 
 
 
 
سلام.اول ا همه مرسييييييييييي ا تموم كسايي ك من نبودم ولي اونا بودن.متاسفانه بعد اخرين پستم ك واسه ماه رمضون بود ديگه نتونستم يعني نشد ك پستي بذارم.ب دليلي ك بسيار دليل مباركيه و اونايي ك دوست واقعي!!!! هستن ميگن ايشاله هميشه ا اين دليلا وجود داشته باشه و هيچ وقت نياي تو وب.به دليل خوش گذروني بيش از حد.درست شنيديد ببخشيد خونديد.اين روزها ب شدت مشغول خوش گذروندن بودم.كلاس غواصي ميرم.بدن سازي ميرم.زبان ميرم.ويك اند هامو ب بهترين شكل ميگذرونم.الانم خدا بخواد قراره شنبه با مادر محترم براي ثبت نام پاراگلايدر برم.فك كنين من دارم يه پاراگلايدر وومن ميشم.من ك عين چيز ا ارتفاع ميترسم.حتما" عكسامو براتون ميذارم ك حسرت بخورين.خلاصه اينكه دوباره شروع ب خوش گذروني كردم و احتمالا دوباره قراره وزن مبارك بره اون بالاها.چون وزن بنده ب شدت ب خوش گذروني حساس و البته حسوده.دليل دوم اينكه اينترنت بنده ا همون تاريخ قطع شده و بخاطر خوش گذرونيهام يا ب قول برادر بسيجي ها ولگردي هام ديگه تايم واريز كردن مبلغ ناچيزشو! نداشتم و الان هم تخليه شده و بنده مجبور بودم ب بهونه ديد و بازديد و عمل مبارك صله رحم خونه اين و اون برم و بعد ي سلام و احوالپرسي ب بهونه چك كردن نمرات دانشگاه ك هيچ ربطي ب اين فصل نداشت ا اينترنتشون استفاده كنم و نظرات شما ها و بخونم و اشك شوق بريزم.باور بفرماييد كار سختي بود چون گاهي مجبور بودي ب كسايي رو بزنم ك هر5سال يكبار هم بهشون سر نميزدم ب نظر شما واريز كردن مبلغ اينترنت راحت تر بود يا اين حركت شنيع؟!!! همين الانشم خواهرزاده محترم كنارم نشسته و سعي ميكنه گوشه تاپمو ك جذب تنمه و ب زور تودستش بگيره و ميگه خاله تو روخدا برو ديگه.خودم تو اينترنت كار دارم.ميبينيد؟خوش گذروني در بعضي موارد نتيجه عكس ميده و بيشتر باعث خفت و خواري ميشه.مث وقتي ك برادرهاي گمنام ميخوان خوش بگذروننو باعث رسواييشون ميشه البته مورد من در اين حد هم حاد ني. راستشو بخواين ي وقتايي وقت هم داشتم اما تا ميخواستم كارت و بذارم تو ATM ب اين فك ميكرد خريدن و خوردن يك كيلو زيتون پرورده ك فيوريتم برام لذت بخش تر ا گذاشتن ي پست جديده.اين بود ك ب اين نتيجه رسيدم ك من كلا" شخصيت كثيفي دارم و ادماو فقط وقتي ك تنهام و بهشون نياز دارم ميخوام و ب محض اينكه خر محترم ا پل ب سلامت گذشت پشيزي هم براشون قائل نيستم و ب يك كيلو زيتون پرورده ميفروشمشون.مث حالا ك چون حالم خيلي عاليه دوستان محترم وبمو فراموش كردم.سعي كنيد تو هيچ زمينه اي بم اعتماد نكنين.ديدين ك............

 

مطلب بعدي اينكه دوستان و دشمنان عزيز بنده ب شدت خسته ا كامنت هاي خصوصي شدم.خواهش ميكنم اينقد اوت تيك خصوصي لعنتي و فشار ندين.بابا طرف كامنت ميذاره "عزيزم چ مطلب با حالي" بعد اينو خصوصي سند ميكنه.يا اصلا معلوم ني ننه باباش كي هه نه ادرسي ا وبش ميذاره ن اسمي اونوقت مياد كامنتشو خصوصي سند ميكنه.خب عزيزم تو هيچ اسمي ا خودت نميذاري ك ديگه كسي ك نميتونه بگه واي!اين كامنتو فلاني گذاشت ك خصوصي سندش ميكني.كامنت خصوصي يعني مثلا" من دنيا ميخوام با درج هويت براي مثلا" هايده كامنت بذارم ك كاملا" خصوصي و نميخوام كسي اين كامنتمو ببينه.خواهش ميكنم درك كنين معني اين خصوصيو.خصوصي يعني اتاق خواب!!! ببين ادمو مجبور ميكنين حرفايي ك نبايد بزنه و بزنه.استغفرا.....

خلاصه اينكه حسابي باكلاس شدم و ا بيپولي در اومدم!!!! امروزم ساعت 3 قراره بريم سمت بابلسر عيشق و حااال و خريد.راستي چن تا مطلب خوب نوشتم ك باهاشون وبمو اپ كنم ك متاسفانه الان لپ تاپم همرام ني.اما ب محض اينكه اينترنت خونه و اكتيو كردم با چند مطلب خوب اپ ميشم.چن تا نقد سينمايي هم خودم نوشتم ك بدم نمياد بخونيد و نظر بدين.اين پست كاملا" في البداهه(ببخشيد معادل فارسي اين كلمه مسخره عربي و بلد نيستم و حوصله هم ندارم تو گوگل سرچ كنم.هر وقت حالشو داشتم ويرايش ميكنم.ا تمام معلم هاي ادبيات فارسي اين مرز و بوم معذرت) بودو راستشو بخواين من تا پشت لپ تاپ خودمو در كمال ارامش نشينم نميتونم مطلبي و تايپ كنم اما الان تونستم پ مرسي خودم.در آخر واقعا""""" ممنوم ا تموم كسايي ك در نبودم بودن.قول ميدم اگه نبودين باشم.

اعلامیه پارگی یک دختر ب طرزی دردناک

میخوام ی پست کثیف بنویسم.ی پست خیلییییییییییییییییی کثیف.اینقد کثیفه ک کلی با خودم کلنجار رفتم تا راضی شدم حروف کیبورد لپ تاپمو با تایپ این پست ب کثافت و لجن بکشونم. ب فاضلاب.ب ته لجنزار.مغزم داغه داغه.چنین کثافتی ن تنها تو زندگیم هیچوقت وجود نداشت ک مطمئنم برای هیچ وقت و هیچ مرحله ای ا زندگیم نمیتونم با واقعیتی ب این کثیفی رو به رو شم.کلمات بی اینکه بخوام دارن ا گلوم ک ن ا عمق قلبم، ا عمیق ترین چاله احساس زنانگی در قلبم تراوش می کنن.دیگه چی بدتر ا این میتونه برای یک زن اصلا برای یک زن نه برای کسی ک ب اندازه یک سر سوزن احساس تو وجودش وجود داره ب وجود بیاد؟اعترافش برام خیلی سخته.خیلی .گلوم ب طرز وحشتناکی داره می-سو-زه.دائما" سعی میکنم اشکامو تو همون گلوم قورت بدم و ب روی خوم نیارم.ولش کن.میخوام زود تر این شرو تایپ کنم و بپرم تو جالی(ماشینم)و برم تو جاده ای چیزی تا جیغ نزنم اروم نمیشم.باید ی جیغ بلند بکشم ی جیغ خیلییییییییییی وحشتناک تا بتونم ا این فاضلاب بیام بیرون

- متاسفانه یا خوشبختانه ب یمن .......................... من عضو فیسبوک نیستم.میگفت ا چنین دخترایی بیزاره.میدونم ک چرط میگفت.ولی الان میگم شاید بد نمیگفت...............

-17 سالم بود ک سینا ب شدت بهم ابراز عشق میکنه.دانشجوی ارشد میکروبیولوژی و پر از عقاید کافکایی گیتی(خواهر بزرگترم) میگه بیخیال با این دوست پسر عجیب غریبت

- برای من فقط جنبه فان داشت اما اون ب طرز عجیبی رابطه و جدی میگیره و حتی ب قول خودش طرز لاک زدن من هم ا نظر اون صاحب شناسنامه و فلسفس(خخخخخخخخخخخخخ.زیادی جدیم گرفته بود)گیتی میگه ازش سواری بگیر.اصلا" نیازی ب گرفتن من نبود.اون خودش میداد

- 4 سال میگذره من میشم 21 ساله و سینا هنو پا ب پام داره تحملم میکنه و برای من هنو همه چی فانه.گیتی میگه این پسره مشکل روحی داره.وگرنه کی میتونه با این موقعیت اینهمه مدت دنبال ی دختر باشه.شاید عقیمه!!!!

- 23 ساله میشم و سینا هنوز..................................................... گیتی تلفنی با سینا دعوا میکنه ک انقد ب خونمون زنگ نزن.ب ما چ ک خطش خاموشه.

- 24 ساله شدمو جامون عوض شد.سعی کردم جبران کنم.اما نمیشد.بدججوری پلا و خراب کرده بودم.البته من زمان اشناییمون بچه ای بیش نبودمو کار یک دختر 17 ساله چ چیزی میتونه باشه غیر از خراب کردن پل؟!! گیتی میگه بهتر. این مشکل داره.بخدا راست میگم.بعد کلی میخنده

- ا دست سینا و بد اخلاقیاش خسته شدم.با ...................... آشنا شدم.همونی ک باعث شد بعد از رفتنش ب وب پناه بیارم.بیخیال سینا میشم ولی تا مدتها فکرش تو ذهنم بود .آخه شخصیتش خیلی بهم نزدیک بود اما لعنتی حرفامو دیگه باور نمیکرد.آخرین بار کتک کاری کردیم.گیتی میگه بهتر ک ا سینا کشیدی بیرون ولی این پسره هم بدردت نمیخوره.

- بعد از رفتن ....................... بطور اتفاقی دوباره ب تور سینا میفتم شایدم اون ب تور من افتاد سعی میکنیم شروع کنیم.هرچند ک من نیمی ا جسم و روحم پیش ............... جا مونده بود.من و سینا دوباره کتک کاری میکنیم و من خسته تر ا قبل بیخیالش می شم و خطمو خاموش میکنم.گیتی میگه بهتر ول کن بیمارو.ولی دنیا واقعا" چرا این انقد دنبالته؟؟!راستی فامیلیش چیه؟!!!!!

- امروز آره همین امروز پیش عارفه رفتم.تو فیسبوکش بود.همینطوری ازش خواستم بره تو پیج سینا.میدونستم ک عضو فیسبوکه.همیشه هم خودم پیجاشو آپدیت میکردم.رفت رو پیجش

ـ .....................................................................................................................................................

......................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

.......................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

........................................................................................................................................................

..........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

..........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

-هیچی!گیتی بود ک تا جون داشت براش آف و تکست گذاشته بود.اونم قبل ا اخرین تاریخ جداییمون.البته با ی فامیلی مستعار ک سینا نفهمه خواهرمه(لابد واسه همین فامیلیشو مستعار انتخاب کرده بود دیگه)!!!!!.

- عکسهای گیتی کنار پیغامای دم ب دقیقه ایش داره آزارم میده

- عارفه دید کمی بیحالم.سریع پیجو بست.لعنتی هرچی داد میزنم ک بذا ببینم نمیذاره

- عارفه گفت خوند و دید ک سینا هیچ کدوم ا نخاشو نگرفته

- مهم نی ک سینا نخاشو گرفت یا ن.چون من هیچ علاقه ای ب سینا ندارم.مهم اینه ک اون خواهرم بود.میفهمینننننننننننننننننن؟آره لعنتیای حرومزاده؟ اون خواهرم بود.اون کثافت خواهرم بود.(گلوم درد گرفت)

-میخوام برم دوش بگیرمو برم بیرون.رسما" اعلام پاره شدگی میکنم.

-غرورم بابت داشتن گیتی جریحه دار شده.شایدم پی قضیه و بگیرم و هر طور شده ی پیج بسازم و برم اون تو ببینم چ خبره.شایدم....................... . ب هر حال مارک زوکربرگ،  شاد ک شخصیت واقعی ی ............................... (ب احترام پدر و مادرم)واقعی و بهم نشون داد

پ.ن ۱: 21/4/92 دارم با گیتی راجع ب محمد ک فوتبالیست تیم سپاهانه و دیرو تو خزر شهر با هم آشنا شدیمو اینکه ب شدت مهربونو خاکیه صحبت میکردم و اینکه احساس میکنم میخواد ازم تقاضایی بکنه س..........ک.............س.ک مطمئنا" نمیتونم براورده کنمو حیف ک قبل اینکه ب بن بست برسیم باید باهاش کات کنم صحبت می کردم.گیتی لبخند زد.فامیلیش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پ.ن ۲: تو روحت مارک زوکربرگ، .

پ.ن۳:اگه هر مشکل ادبیاتی داشت ایراد نداره.نمیخوام این پستو ویرایش کنم.

در باب ماشین

ب نظر من ماشین در زندگی کسانی ک ان را دارند نقش بسیار اساسی را ایفا میکند.بنده ب شخصه اعتراف میکنم حاضرم ابرو و دوستان و حتی عشق خو را دو دستی تقدیم کنم  اما ماشینم را از دست ندهم.ماشین من یک ۲۰۶ سفید سرحال هست که اسمشو گذاشتم جالی.(جالی جامپر نام اسب وفادار لوک خوش شانس).جالی من در تمام غمها و خوشی ها وحتی استرسهای زندگیم(مثلا" تلاشت برای کمی زود تر رسیدن از یک سو و تماسهای مداوم پدر ک "بگو کجایی این وقت" ازسوی دیگر) با من بود .وقتی این قضیه برام ثابت شد ک کنار گذاشته شدم.و وقتی بیشتر ثابت شد ک دوستان از نزدیک و دور ب تقلا برای شروعی دوباره می افتادن(بابا طرف هرچی نباشه ماشین داره)داشتم میگفتم هیچگاه وجودش را انقدر احساس نکردم ک ناگهان و بدون هیچ توضیحی کنارگذاشته شدم.(اینو گفتم تا در ادامه بفهمید جالی در عمق چه فاجعه ای کنارم بود)در تمام تنهایی ها بامن بود.کمکم کرد از منطقم بیشتر استفاده کنم.اجازه داد عقده هایم را با فشردن پدال گازش بیشتر نشون بدم.من را به دورترین کافه شهر میرساند.اسفند امسال وقتی داشتم با مادرم اتاقم را مرتب میکردم میدیدم یه جای دارم کم میارم نمیتونم گلوم ریب میزنه میسوزه و از همه بدتر این غرور لعنتی ک اجازه نمی داد غم تو چشش تبدیل به اشک بشه تا دیگران بگن دیدی؟و نمیتوانستم (حتی تا همین حالا)هم اجازه بدم که مامان اینا بفهمن کنار گذاشته شدم و دیگه نیست و من با این همه ادعا اینجوری باسر رفتم تو کوزه سریع لباس تو دستو مینداختم پایین ب مامان میگفتم "یه کار خیلی مهم دارم"میپریدم تو جالی در حالی ک مامان اینا میگفتن (ما ک میدونیم باز داری میری عشقو حال و....)و یه نفس راحت میکشیدم و شیشه ها و میکشیدم پایین و  ب وحشتناکترین شکل ممکن جیییییییییییییغ میکشیدم اونم ا نوع بنفش.بعد که جیغام تموم شد این دیوونگی سیامک عباسی و(حیف ک هنو یاد نگرفتم چیزی واسه دانلود واستون بذارم) و مینداختم تو حلقشو این بنده خدا هی ریپیت میکرد:

چرا چشمای من خیسه    چرا عکساتو میبوسم

 مثل باغی ک خشکیده     دارم از ریشه میپوسم

 مث دیوونه ها گیجم       همش بیهوده میخندم

 2تا عاشق ک میبینم       سریع چشمامو میبندم

خودم داغم نمیفهمم       زمان راحت جلو میره

میخوام چیزی بگم اما        گلومو بغض میگیره

یعنی دیوونگی اینه         یعنی من دیگه دیوونم

چرا هرروز ساعتها        ب عکست خیره میمونم

 میخوام دیونه باشم تا         ب این دنیا بفهمونم

میون این همه عاقل         فقط من گیج و دیوونم

تواین روزای دلتنگی         دارم هر لحظه میبارم

 اخه دیوونگی چارست     واسه دردی ک من دارم

و اینجا ک یک اوج فرا محشر میگیره و با فریاد هر چه تمام تر میخونه :خودم داغم نمیفهمم، زمان راحت جلو میره ،میخوام چیزی بگم اما، گلومو بغض میگیره ، یعنی دیوونگی اینه ،یعنی من دیگه دیونم ،چرا هرروزساعتها ب عکست خیره میمونم .

و حالا با ارامشی هرچه تمامتر:

جواب این چراها رو، تویی ک خوب میدونی ، نمیتونم ازت رد شم تویی،  ک خوب میتونی . و من همون دختر خوب و شاد خونه حداقل واسه نیم ساعت میشدم و این جالی وفادار  اینچنین غرور منو جلوی خانواده و فامیل حفظ میکرد.و این البته تنها یکی از فواید ان ک البته فکر میکنم مهمترین فایدشم باشه بودو حالا ماجراهای لذت بردن و عشق و حال از این فلز وفادار پر خرج بماند.حداقلش اینه ک اگه واسش خرج میکنین میدونین هم بهتون سواری خوبی میده هم تا جان در نفس داره در کنار شماست.پس اگر شما هم دچار ناگواریهای وحشتناک عالم علاقه شدید(مورد من به شدت حاد بود بنا براین این نسخه رو هرکی جواب میده) بهتره همین الان این پیج و ببندین و ب اولین نمایشگاه این فلز وفادار سر بزنیدو یکیشو بخرین.جواب میده.ب جون شما.من ک جونم بهش بنده.راستی اگه شما هم از وفاداری های امثال جالی یا حتی بیوفایی ها"ک من بعید میدونم کلا" واسه وفاداری درست شده"خاطره یا نظری دارین حتما" کامنت بذارین.خوش میشم(توجه کنید منظورم خوشحال نیست) دوستای جالی و بشناسم ببینم اصلا" با کیا رفیق.......

 

جملات نچندان زیبا ولی عمیق(جملاتی ک بخشی از زندگی هر انسانیست و هرجایی نشنیدین)

سلام.میخوام جملات و دیالوگ هایی و بنویسم ک حاصل چندین سال کتاب خوندن و فیلم دیدنمه.در این بخش حتی دیالوگهایی ک در سن ۱۰ سالگی هم برام جالب بودو مینویسم.پس نگین این بود حاصل فیلم دیدن و کتاب خوندنت؟سعی میکنم این پیج و هر روز آپدیت کنم.حقیقتش میدونم خیلی یا شاید هم نه خیلی کار بدی ک اسم نویسنده ها یا شخصیت های این دیالوگها و نمی نویسم ولی حقیقتا" این کار از حوصله من خارج.فقط اگر جمله ای نظرتونو جلب کرد که خواستین راجع بهش بدونین خبرم کنین."از اونجایی که این جملات فقط و فقط حاصل مطالعه و فیلم دیدنمه و کپی پیس از هیچ سایتی نی لطفا" بدون اجازه از مطالبم استفاده نکنین"

- فراموش نکنیم همه ی مردم آن کس را که دوست دارند می کشند، بعضی ها محبوب خود را با نگاهی ستمگرانه می کشند و برخی با سخنان چاپلوسانه. مرد پست با بوسه می کشد و مرد دلیر با شمشیر. اما همه در خیانت شریک اند، زیرا همه آن کس را که دوست دارند می کشند

 

- به صحرا شدم.عشق باریده بود و زمین تر شده بود.و چنان که پای مرد به گل زار (گل را با کسره بخون) فروشود،پای من به عشق فرو شد.

 

- دوست داشتن چه قدرتی داره!کسی که دوستش داری تو را عریان در سرما رها کند و تو اصلا" سرما نخوری تا اون متوجه حال بدت نشه.سخته بخاطر کسی که دوسش داری دردی که توقلبت داری و احساس نکنی که یه وقت ناراحت نشه.

 

- ای دوست، به شرفم سوگند، نه شیطانی است و نه دوزخی... روانت از تن‌ات نیز زودتر خواهد مرد، پس دیگر از هیچ‌چیز نترس

 

- گریستن تنها کار یک نا توان است،و من سخت ناتوانم.....

 

- چرا نمی‌شود دردی را شست آویزان کرد به بند (مکث کوتاه) تا که شاید رام شود...

 

- از خدا طوری بترسید که نیازی به عذرخواهی نداشته باشید

 

- خاطره‌ای داریم؟ چه خاطره‌ای؟ هیچ! خاطره وجود نداره. اون هم یه دروغه. دروغی که هدفش طولانی‌تر کردن زندگی‌یه

 

- زن (مرد) پاک را زندگی و زمان تنها نمی گذارد.زندگیش از او دفاع می کند،زمان تبرئه اش می کند،پلیدان هرگز پاکدامنی را نمی توانند آلود،هرچند سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده باشند

 

  - راستش اینه که آدم هیچ وقت نمی دونه چی می خواد. آدم فکر می کنه یه جور آدم مشخصو می خواد و بعد یکیو می بینه که هیچی از چیزهایی که می خواسته رو نداره و بدون هیچ دلیلی عاشقش می شه!

 

- فکر می کردم اگه دو نفر همیشه به هم راست بگن ، یعنی عین حقیقت رو بگن ، باید خیلی صمیمی باشن ...


ولی الان می بینم که برای حفظ صمیمیت انگار مجبوری بعضی جاها دروغ هم بگی !

 

 - فضیلت اینه،که جایگاه خودتو بخاطر ایمانت به خطر بندازی(خدا درکتاب قران)

 

- کودکان از تیرگی عبوس معبد بیرون می روند تا خاک بازی کنند،خداوند بازی آن ها را تماشا می کند و روحانی درون معبد را از یاد می برد.

 

- بعضی وقتا یه اتفاقایی،تو زندگیت میافته که باعث میشه دیگه اون آدم احمق سابق نباشی و این خیلی خوبه

 

 - مارلون براندو ( پاول) : " Fucking God "

 

لطفا" برای دیدن بقیه به ادامه مطلب مراجعه کنید٪

ادامه نوشته

برتربن اشعار عاشقانه جهان

من در این بخش براتون هر از گاهی اشعاری ک لایق عنوان مطلبم"برترین اشعار عاشقانه جهان"و داشته باشه و براتون میذارم.اشعاری ک قول میدم هرجایی هم نشنیده باشین و حاصل سلیقه من در کتابهای شعری که برای خوندن انتخاب کردم هست.از اونایی که موهای زیر بغلتونو گاهی قلقلک بده.(تمام اشعاری که از کتابهای مختلف خوندم و در دفتری نوشتم و به شکل دیوانی برای خودم در آوردم که الان اون دیوان و در این پیج با افراد بیشتری به اشتراک میذارم اگه در مورد اشعار بام موافق بودین بدم نمیاد نظر بذارین)

این شعر ها فقط مال من و تو اه :  

 

 آقا من عاشق ابوالقاسم حالت هستم.حتی اگر عاشقانه هاش کم باشه.پارتی بازی کردم و یه شعر اجتماعی ولی بسیار زیبا(و البته قدیمی)که امروز تو آرشیوم پیدا کردم و می خوام بذارم.حالشو ببر

 

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که  نیست

در جهان نیز همان باب دل ماست ک نیست

 محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست

ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست

گوشه خانه شبی دخترک در دل می گفت

هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست

در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت

خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست

فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است

مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست

                                                                                         "ابوالقاسم حالت"

پ.ن :عاشق حالتتم ، حالت

برای دیدن باقی اشعار برتر.... ادامه مطلب.........

ادامه نوشته

عکسهای برتر ماه:

سلام تو این بخش میخوام هر هفته(ببخشید حرفمو پس میگیرم چون هر هفته فرصت آپ ندارم.می کنیم هر ماه) عکسهای برتر در یک زمینه خاصو براتون بذارم تا لذت ببرید.چون خودم عاشق دیدن عکسم.شما و نمیدونم.تو عکسهای برتر واقعا" عکسهای برتر میبینین. پیشنهاد میکنم عکسا و ا دست ندین:

 

برای مرداد هیچ عکسی نذاشتم اما برای شهریور سعی کردم عکسایی بذارم ک تلافی مردادو دراره.جنگ جهانی و انتخاب کردم برای اینکه هممون میدونیم و میبینیم ک چطور تو خاورمیانه مردم و ملل ب جون هم افتادن و در حالی ک فقر و خستگی و بیکاری بیداد میکنه بجای بهتر کردن اوضاع شرایطی و ایجاد کردن ک آدم احساس میکنه جنگ جهانی خاورمیانه شروع شده.البته با این شباهت ک اینبار هم ایران در سکوت خبری محض و بدوت حتی نوک سوزنی ا غیرت مردم داره تو کثافت خودش ادامه میده.عجیب اینجاس ک این عکسا واسه غربیا مربوط ب جنگ جهانی و دوران جهله و  ولی عجیب شبیه ب حال و روز کنونی خاورمیانست.وقتی تو قرن ۲۱ سال ۲۰۱۳ تو سوریه از پمپ شیمیایی برای کشتار مردم استفاده میشه ......... بگذریم تو ایران ک سالهاست ساخت این بمب شیمیایی مردمو نابود کرده.......امیدوارم ا عکسها خوشتون بیاد

اعدام یک زن توسط دو سرباز آلمانی؛ در حالی که کودک این زن در پایین چوبه دار دیده می شود دو سرباز نازی در حال بردن غنائم هستند. 1942

 تصویری ک در زیر میبینین رفتار ارتش سرخ با زنان آلمانی و نشون میده.این عکس مربوط ب زمانی ک برلین توسط نیروهای متفقین فتح شد و برلین فقط دو میلیون و هفتصد هزار نفر جمعیت داشت ک ا این تعداد تنها دو میلیون نفر اونو زنان تشکیل میدادن و این قضیه فضای ترسناکی و برای این موجودات ظریف و قوی ایجاد کرده بود .بویژه از جانب سربازای روس ک ب دستور استالین برای انتقام گرفتن ا آلمانیها ب تجاوز ب زنان آلمانی تشویق شده بودند.طبق گفته ها بسیاری از این زنان مقدس مبارز مورد تجاوز های وحشتناک سربازان روس قرار گرفتند.تا جایی ک زنانی در اثر دفعات زیاد تجاوز فوت کردند.دفاتی ک از مرز ۵۰ بار هم گذشته بود.عکس زیر هم ظاهرا" بیانگر شروعی برای تجاوز هست :تجاوز
تصویری ک در زیر میبینین بدون شرح هست.فقط انقدو بگم ظاهرا" بهترین عکس سال۲۰۰۸ یک وبسایت  معرفی شده. 
پرونده:Buchenwald Slave Laborers Liberation.jpg
 
پرونده:Childwarsawghetto.jpg
ب گوشه سمت چپ عکس نگاه کنین.احساس میکنم باید ی نفس عمیق کشید
پرونده:Kiev Jew Killings in Ivangorod (1942).jpg
سربازان ترکیه ارمنیان را در خانه ها جمع می کردند و خانه را آتش می زدند
این خانه سیاه است!!!!!
 
 
عبور اسیران آلمانی از منطقه ای نزدیک مسکو؛ سرباز شوروی در سمت چپ دیده می شود.وقتی میدانی باید بروی..... . اندوه و خستگی از جنگ چشمای سربازان و خسته کرده

مادری پس از کشف جسد فرزندش که به دست نازی ها کشته شده است از هوش می رود؛ شهر "کرچ" در شرق کریمه. آوریل 1942
و باز هم مادر پس از بمباران ژاپن.همیشه پای یک مادر درمیان است:
 
ملوان امریکایی جس سوخته خلبان ژاپنی را از آب بیرون می کشد. دسامبر 1941

ضیافت شام فرماندهان ارتش شوروی، انگلستان و امریکا در قزوین. سال ۱۳۲۳
 
(تصاویر) آلبوم جنگ‌جهانی دوم؛ اشغال ایران
عکس یادگاری محمدرضا پهلوی، فوزیه همسر و شهناز اولین فرزندش پس از به قدرت رسیدن و در میان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران 
(تصاویر) آلبوم جنگ‌جهانی دوم؛ اشغال ایران
 
وخستگی مردم.و تنهایی مردم.و فقر مردم.و سکوت تلخ مردم.و اشکهای خسته یک مررررد.و فریاد های خشک شده ته یک گلوی گرفته ک بس کنیییییییییید!!! چقدر من را یادامروز مردم کشورم میاندازد
برای دیدن عکسهای برتر ماه های قبل ب ادامه مطلب مراجعه کنید:
ادامه نوشته

نقد کتابهای قابل اعتنا: خداحافظ گری کوپر

یادداشتی بر کتاب زنان خوب به بهشت می رسند زنان بد به همه جا......

 

پیش نوشت:(قبل از هرچیز بگم که ا این یادداشت اصلا راضی نیستم.متاسفانه یادداشت قبلیمو بدون اینکه تو وورد سیو کرده باشم تایپ کردم و یهو پرید و رفت.خیلی خسته شدم وگرنه این کتاب درخور یادداشت حرفه ای تری بود.این یادداشت بی حوصله تقدیم به شما.....)

اسمشو میذارم یادداشت چون من هیچ نقدی رو این کتاب ندارم.کتابی که قطعا" تصمیم دارم ۵بار دیگه بخونمش.این کتاب خطاب به جمعیت 99% زنان منفعل ایرونیه.پیام کلیش به زنا اینه که "خانمها لطفا" گوسفند نباشین".

این کتاب به شما یاد میده که گاهی لازمه قرارتون با دوستتون و به قرارتون با شوهرتون ترجیح بدین.بهتون یاد میده که شما برای بازی کردن رل مادر وفادار به دنیا نیومدین شما برای جذاب بودن و خوش گذروندن و رسیدن به اونچه که میخواهین به دنیا اومدین.این کتاب به شما یاد میده که وقتی در قبال رسیدن به اونچه لایقشین با اخم همسر و ناچ ناچ کردن دیگران مواجه شدین به جای انفعال تنها یک لبخند جذاب تحویلشون بدین و به اونچه که میخواین برسین.با خوندن و عملی کردن راهکارهای این کتاب میتونید احترام و عزت نفس از دست رفته خود به عنوان زن ایرونی و  به دست بیارین.این کتاب به شما میفهمونه که این لطف شوهرتون نیست که باهاتون مهربونه و به سلایقتون احترام میذاره بلکه این وظیفشه.این کتاب به شما میفهمونه که نترسین.در قبال رسیدن به خواسته هاتون وجدان درد نگیرید و از پستوی منفعلانه ی افسرده خود خارج شوید.زنان محترمه ی احمق ایرانی،لطفا"در قبال داد ، فریاد بکشید.............. . این حق شماست.از اونجایی که متاسفانه کتاب سالهاست از دسرسم خارجه بخشهایی از کتاب که قاتی نظر نویسنده مطلب هست و ا سایت ایستا و وب دوست خوبم گلی براتون پیس کردم:

 پدیده «دختر کله‌شق» پدیده نوظهوری نیست. فلورنس نایتینگل(نویسنده کتاب)، بنیانگذار نخستین مدرسه پرستاری، نمونه‌ای از این دختران بود: از حرف والدینش سرپیچی کرد، به ازدواجی که می توانست خوشبختش کند تن در نداد و دست به مبارزه‌ای سرسختانه و ادامه‌دار زد.
اگر چه از این که مایه ناراحتی مادرش شده، اندوهگین بود اما با عزمی جزم عقیده داشت:«وقتی کسی با پر پرواز به دنیا آمده، باید از آن برای پرواز کردن استفاده کند.
پس از او زنان جسورتری هم ظاهر شدند؛ زنانی که معتقد بودند کافی نیست به چیزی باور داشته باشیم بلکه باید نیروی خود را به کار گیریم و موانع را از سر راه برداریم.
این زنان خواهان استقلال بودند و اعتقاد داشتند باید ایستادگی کرد و از شکستها درس گرفت؛ آ‌‌نها می‌دانستند که شایستگی و لیاقت، کافی نیست بلکه باید اعتماد به نفس داشت و برموضع خود پافشاری کرد.
اما امروزه، زنان عادی نیز به طرز فزاینده ای خواستار استقلال و پیروزی اند؛ تعداد خانم های شاغل رو به افزایش است؛ تعداد مادرانی که بعد از زایمان به کار سابق خود برمیگردند مدام بیشتر می شود و امروزه حتی زنان هم به اندازه مردان به خود حق می‌دهند که تقاضای طلاق کنند.
در این که زنان مبارزه جو و فعال به موفقیت بیشتری می رسند شکی نیست. این یک واقعیت است که باید در نظر داشته باشیم؛ اگر چه در محیط فرهنگی مان آموخته باشیم که خشم، ستیز و اراده معطوف به قدرت، چیزهای بدی هستند؛ به ویژه خانم ها آنقدر این گونه احساسات خود را انکار می کنند که دیکران نمی توانند آن ها را به درستی احساس کنند تا آنجا که «دختران خوب» احساس بد و مبهمی درباره خودشان پیدا می کنند و به آسانی بیمار می‌شوند.
برعکس، «دختران بد» یاد گرفته‌اند که با مبارزه جویی در پس هدفشان باشند و این حقیقت را پذیرفته اند که هیچ ارتباطی در جامعه، بدون احساسات پرخاشگرانه وجود ندارد.
«دختران بد» هیچ هراسی از «پرخاش کردن و پرخاش دیدن» ندارند زیرا آنان از پرخاش خودشان به عنوان یک منبع انرژی استفاده می کنند؛ خشم و پرخاش، آنها را به عمل کردن تهییج می کند.
نه «قلب ضعیف» پدر می تواند آنها را از ابراز عقیده یا بیان تقاضاهایشان باز دارد و نه «سردردهای مزمن» شوهرشان؛ زیرا ترسی از این ندارند که سنگدل قلمداد شوند.خوب، بد، کله شق؛ مسئله این است.

"خانم ها گرفتار سر به راهی خود هستند. بدین سبب از بسیاری از لذت های زندگی محروم مانده اند و بندرت به آنچه واقعا می خواهند دست می یابند. علت این محرومیت در گذشته های دور نهفته است. شیوه ی بار آمدن کودک در رفتار آینده ی او تاثیر به سزایی می گذارد و طریق بزرگ شدن دختران و پسران تفاوت فاحشی با یکدیگر دارد...

...دختران سر به راه به جایی نمی رسند! آنها باید از این حالت انفعالی خارج شوند، و شادمانانه فعال باشند. خانم ها می توانند در زندگی شان تعادلی برقرار سازند و با خاطری آسوده حقوق خویش را بازپس گیرند. می توانند قوی باشند، بدون آنکه روابط و دوستی هایشان را به مخاطره اندازند..."

برای دیدن نقد کتابهای دیگه لطفا" به ادامه مطلب مراجعه کنید٪

ادامه نوشته

نقد فیلم های قابل اعتنا : ماه تلخ

میخوام در این بخش نقد فیلمهایی و که در بخش دیگه ای معرفی کردم و باقی فیلمهایی و که معرفی نکردم و واستون بذارم.بعضی از نقد ها و خودم نوشتم و بعضی کپی پیس.شاید باورتون نشه اما پیدا کردن و کپی پیس یک نقد خوب و حرفه ای و کمیاب کم از نقد نوشتن نداره.تا جای ممکن سعی میکنم نقدهای حرفه ای و مث همیشه کمیاب و واستون بذارم.لازم میبینم توضیح بدم که نقد گذاشتن من هیچ ربطی به جدید یا قدیمی بودن فیلم نداره .بنده به دلیل مشغله مدتیه فیلم خوب جدیدی ب پستم نخورده پ حالا حالاها نقد فیلمهای خوبی که در گذشته دیدم و میذارم.صد در صد برای من محتوا مهم تر از جدید بودنه.لطفا" وب من و با یک وب تخصصی سینمایی اشتباه نگیرید.سعی کنید تو دیدن فیلمها بهم اعتماد کنید.

خاطرات من با فیورتیم ،فیلم آنی هال/درجه کیفی ا نظر من:در حد درجه کیفی بوگاتی!!!(فیلم دارای ۴ اسکارهست)

میخوام به جای یادداشت، خاطره ای ا فیلم ک برای من بسیار جالب و بیاد موندنی هست و براتون بذارم.بیخیال نقد حرفه ای.آنی هال یه فیلم خودمونیه و باید واسش یه خاطره خودمونی نوشت.بسیاری سبک آنی هال و کمدی-رمانتیک نامگذاری میکنن اما ب نظر من سبکش کمدی-تراژیک هست.یک فیلم سوپر محشر.این فیلم هیچ حالت تصنعی نداره.وقتی میبینین دقیقا" انگار دارین زندگی روزمره یک آدم به ظاهر منفعل و گیج اما پر از احساس و درک و میبینین.اما خاطره خیلی جالبی ک من وودی الن دارم که بد نی بخونین.جاتون خالی من این فیلمو برای دوست پسر سابقم بردم و با هم اونو دیدیم از چن روز بعد احساس کردم سینا عجیب تو خودش فرو رفته و چندان ازش خبری نی.تا اینکه تو دعوایی که بینمون پیش اومد اونم بعد یک ماه و نیم اعتراف کرد ک معتقده من در واقع برای تحقیر اون این فیلمو بردم ک با هم ببینیم دلیلش هم اینکه ا نظر اون شخصیت دختر فیلم به شدت شبیه به شخصیت من بود(مخصوصا بی وفایی جذاب و حال بهم نزنش به الوین "همون وودی الن") و شخصیت اوین ک ب نظر اون مردی بود:بد هیکل،بی عرضه خصوصا در امر سکس،منفعل،هیچ زنی ازش خوشش نمیاد،افسرده و خلاصه هر چی قسمت بد ماجراست و گفته به غرور مردونش بر خورده و بعد فیلم ب شدت حس بدی راجع ب خودش پیدا کرد. هرچی من بهش توضیح دادم واله بیلا من روحمم ا این قیاس خبردار نبود باور نمیکرد.اعتراف میکنم بعد ها که دوباره فیلمو دیدم متوجه شدم این فیلم انگار ا رو رابطه من و سینا ساخته شده.باور کنید خیلی ا جاهای فیلم ک فکرشو نمی کنید عین لحظه های ما بود.حتی رفتن دختره و واسه خودش کسی شدن و پس زدن آلوین که وودی زده بود تو خال زندگی من.

پ.ن ۱ : خب لابد همین طوری بود که با دیدن الوین یاد خودش افتاد دیگه!(خداییش ا نظر ظاهری تا این حد هم چندش نبود .من و ببخش آلن ولی نزدیک بود عق بزنم)

پ.ن ۲: کسایی که پست"اعلام پارگی یک دختر به طرز دردناک"من و خوندن با سینا و رابطه ما در حد چن سطر آشنان.عین خود الوین روشنفکر مفلوک!!!!!!!

پ.ن۳:اینم کاریکاتور شخصیت زن فیلمه. همون خانم خانمهایی که شخصیت بلند پروازش شبیه دنیا خانمه:(کاریکاتور جالب مربوط ب سایت سینما بوک هست)

 

 

 

 

  

 

برای انکه پست و تکمیل کنم دیالوگای محشر فیلمو میذارم.فراموش نکنین خود فیلم کلا" دیالوگ قصاره!:

-یاد اون جک قدیمی افتادم که "یارو می‌ره پیش روانپزشک و می‌گه برادر من دیوانه است و فکر می‌کنه مرغه. دکتر می‌گه چرا نمی‌فرستیش بیمارستان؟ و اون یارو می‌گه چون تخم مرغاشو لازم دارم."
گمونم این خیلی شبیه طرز فکر من درباره روابط زن و مرده. این کاملا غیر منطقی و دیوانه‌واره، ولی همگی به این روابط ادامه می‌دیم چون به تخم مرغاش احتیاج داریم.


- الوین:من حاضر نیستم با کسی ازدواج کنم که حاضر بشه با من ازدواج کنه .

- یه جوک قدیمی هست که میگه دو تا پیرزن توی اردوگاه تفریحی کوهستانی بودن،اولی میگه «هی، غذای اینجا واقعاً افتضاحه»دومی جواب میده «آره راست میگی؛ خیلی هم کمه!!»خب این اساساً همون احساسیه که من نسبت به زندگی دارم:پر از تنهایی و نکبت و رنج و ناامیدی. لعنتی خیلی هم کوتاهه آخه!

- من نمی تونم از چیزی لذت ببرم .مگر اینکه همه از اون لذت ببرند

- من هرگز عضو کلوپی که من و به عضویت بپذیره نمیشم(سینا با شنیدن این دیالوگ کلی خندید)

 

برای دیدن نقد باقی فیلمها به ادامه مطلب مراجعه کنید٪ 

ادامه نوشته