اونی که از همه داشتم میرفتم آرایشگاه.به سودی زنگ زده بودم که بخاطر من کمی بیشتر بمونه تا برسم.از وقتی ازدواج کرد خونه مشترکش با شوهرش ا خونه ما خیلی فاصله داره.رژلب صورتی  عروسکیمو زدم.کمی جلب توجه میکرد مهم نبود.من تو ماشینم بودم و کسی نمیتونه تو ملک شخصیم برام تصمیم بگیره که چطور باشم.آهنگ نگفتمت نرو شاهین نجفی تو ماشینم بود.خیلی وقت بود که علایقم رنگ طراوت و تازگی به خودشون ندیده بودن.تو ترافیک سنگینی یه نگاهو رو خودم احساس کردم.نمیدونم اصلا" به سنگینی نگاه اعتقادی دارین یا نه.اینکه حواستون نی اما یه دفه احساس میکنی یکی ا یه جایی داره بهت خیره نیگا میکنه.یکی ا دوستام میگفت تو خونه مشغول ظرف شستن بود یهو احساس سنگینی یه نگاهو رو خودش احساس کردم روشو برگردوند دیدهمسایه روبه رویی اپارتمانشون داره ا پنجره بهش نگاه میکنه.این مثال و گفتم تا بدونین اینکه میگم سنگینی یه نگاهو احساس کردم مشغول گفتن یه رمان یا فیلم هندی نیستم.خیلی برام مهمه ک مخاطبم درک کنه ک من سنگینی یه نگاهو تو ترافیک احساس کردم.رومو برگردوندم.شیشه ماشین بغلی کاملا" مشکی و بدون دید بود قسم میخورم که به طرز وحشتناکی سنگینی دو تا چشمو ا پشت اون شیشه ها احساس میکردم.البته تو اون لحظه بیخیال ا این نگاه مسخره ی سنگین رومو برگردوندم گازو گرفتم دیگه ترافیک نبود و راه ها باز بودن.همین حین اون ماشین از سمت راننده یعنی سمتی ک خودم نشسته بودم بهم نزدیک شد و شیشه شو داد پایین.

.

.

.

.

.

خودش بود.همونی که باعث شد بیام تو بلاگفا عضو بشم و در واقع عضو خز ترین کلوب ممکن .همون که باعث آشنایی من با شما شد.همون که رفت و روح منو برای همیشه ی همیشه با خودش برد.چن ثانیه(راننده ها میدونن که چن ثانیه خیره موندن به جای دیگه اونم تو کمربندی چقدر خطرناکه)چشم تو چشم هم در حالی ک رانندگی میکردیم.فهمید تو شوک فرو رفتم.بهم اشاره زد ک بایستم.نمیتونستم.منگ بودم.هزاران هزارررررررررررررر سوال تو ذهنم بود.والبته تنها حسی که تو اون لحظه داشتم نفرت و اعتراض.فک میکنم اگه یکی ا این صحنه فیلم میگرفت میشد بهترین و البته طبیعی ترین صحنه ی یه فیلم عاشقانه البته با کارگردانی وودی الن!.زدم کنار.دیگه رانندگی خطر ناک بود.زد کنار.پیاده شد اومد طرفم.با بی احترامی خاص خودم نذاشتم سوار ماشینم بشه همونطور ک موقع خداحافظی اون با بی احترامی منو حتی به یه رستوران هم دعوت نکردو عین بچه های دبیرستانی دهه ۵۰ تو کوچه!!!! ازم خداحافظی کرد.والبته دروغ نگم دلیل بعدی اینکه دلیل نمیدیدم بدونه که رفتنش باعث شد که گوشیم زیاد زنگ خور پیدا کنه.!!!. به هم خیره شدیم احساس کردم کمی جمع شده.انگار دیگه از اون قد بلند خبری نبود.شایدم من اون موقع ها ا فرط علاقه زیاد اونو اون طوری ک تو ذهنم میخواستم میدیدم!!!ولی جدا ا شوخی یه جوری شده بود.خیره نیگام کرد :چطوری دنی؟! من اما با چشمایی ک ا فرط گشاد شدن بیش از حد درحال منفجر شدن بود شروع کردم با صدای بلند قهقهه زدن.(صدای قهقهه های من اونقدر بلنده ک نظیرشو جایی ندیدین.انقد بلند ک بعضیا بخاطر قهقهه هام هیچوقت اسممو فراموش نمیکنن)شوک داشت نیگام میکرد.دست خودم نبود.بعد این همه مدت اومده بود ک چی؟ بگه اومده بود کجا و درست کنه.اصلا" چیکارم داشت.من که تازه حالم داشت خوب میشد.من که تازه همه چیو فراموش کرده بودم.من که تازه به این تنهایی عمیق درونم عادت کرده بودم.اینها حرفایی بودن که بعد از خارج شدن از اون شوک عصبی بهش گفتم.احساس میکردم همه چی یک رویاست.احساس میکردم وجودخارجی نداره.تازه فهمیدم چرا بعضیا میگن انگار داشتم خواب میدیم.بخدا تازه فهمیدم همه این چیزا یعنی چی.گف بریم بشینیم تو ماشین.مطمئنا" ماشین اونو ترجیح میدادم.بخاطر همون دلیل قبلی ک گفتم.حالا نوبت اون بود.بماند چه عکس العملی نشون داد................من شروع کردم به گفتن ا نفرت عمیقی که نسبت بهش دارم.بهم گفت ک چن هفتس ک ا در خونه تعقیبم میکنه و هربار گمم میکرد.باز خدا رو شکر گمم می کرد!!!!!.بهش گفتم موبایل ندارم.بعد از اروم گرفتن در حالی ک من هنوز نسبت بهش پر ا کینه بودم و البته نفرت قرار شد فردا شب سفره خونه....... همو ببینیم.رفتم ک تند تر برخورد کنم.رفتم که اینبار بلند تر جیغ بکشم و بهش بگم که ازش بیزارم.رفتم.برام کلی هدیه خریه بود.از وسایل ارایش و گل بگیرین تا ضبط ماشین!!!!آخه ضبط ماشین من فقط سی دی صوتی و میخونه وام پی تری و نمیپذیره.حالا فک کنین تو ماشینم چن تا سی دی موجودهو پر از نگاه عاشقانه.اما من همچنان سر سخت.هدیه ها و ب زور بهم داد.دروغ چرا منم بدم نیومد برشون دارم هم بهشون نیاز داشتم هم ....هم ...وظیفش بود خو. گفت باز هم فک کن.تو این یه هفته ای کم و بیش همو میدیدیم.چرا دروغ بگم.پسری که حداقل به درد من یکی بخوره دور و برم خیلی کمه.یکی که واقعا" سرش به تنش بیرزه.بیخیال این بهونه ها.نتونستم.باز هم افسون اون یه جفت قهوه ای گود رفته شدم.هم محمد کاراته کار و هم محمد فوتبالیست تیم سپاهان هم دیگه برام ارزشی نداشتند.هر دو رو رد کردم.............. حتی ازم نپرسید مگه میشه تو این مدت موبایل نداشته باشی؟انگار خودشم میدونست نباید بپرسه!!!!همونطور ک روز اول برخلاف خیلی ا پسرای دیگه نپرسید که قبلا با کسی بودی یا نه.الان چن وقتی هس که دوباره با همیم.نمیدونم اینبار عاقبت چی میشه.باورتون میشه اون تیر کشیدن قلبم که هدیه بعد جدایی بود دو روز بعد ا بین رفت.نه شما نمیفهمین.دست خودتون نی.نمیتونین درک کنین.باید مثل من عاشق بوده باشین تا بفهمین.احمق منظورم نی گفتم عاشق.میفهمین یعنی چی؟ یعنی علاقه شدید قلبی.یعنی تیر کشیدن قلبت بدون اون...............

و ما تصمیم گرفتیم عشق و بذاریم کنار و دوست داشتنو شروع کنیم........ تا خدا چی بخواد....... (چیکار کنم خو؟منه لعنتی مدلم همینه.به مرحوم پدربزرگم رفتم.اونم همینطوری بود.زود عاشق میشد زودم فارغ میشد.زود احساساتی زودم متنفر)

و در پایان ا دیالوگهای شخصیت مورد علاقم لنی استفاده میکنم که بسیار بازگو کننده حرف دل من هست مخصوصا" دیالوگ شماره ۴ ک جزوی ا شخصیت و روح منه.حقیقتا" دلم میخواد اونی ک ترک میکنه من باشم.فک کنم قبلا" گفته بودم که چه شخصیت کثیفی دارم.

اگر دفعه اول آدم شکست بخورد تازه می فهمد که بعدها با مردهای دیگری خواهد بود و این خیلی بد است .

 

میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند ، آخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟

 

هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است . فقط رفت و امد است . افت و خیز است . معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق.مث همون دو تا محمدا!!!!!

 

لنی من قول می دهم که اول تو مرا ترک کنی. تویی که مرا قال می گذاری.
قول می دهی ؟
با تمام قلبم.

از همین می ترسم . آدم به کسی یا چیزی عادت کند و ان وقت آن کس یا ان چیز قالش بگذارد . می فهمی چه می خواهم بگویم ؟

اگر رنگ قالب وبلاگ چشمتونو اذیت میکنه بهم بگین.آخه چشم منو انگار اذیت می کنه!