من تصمیم گرفتم علف باشم.یه جانداری  که له شدنش زیر پای این و اون و ندید میگیره.سکوت میکنه.بازم حرفی نمیزنه.از اینکه یه مشت حیوون که نه احساسی براشون مهم هست ونه حالیشونه و اصلا اسم این جاندار سیخ سبز رنگ و هم نمیدونن ، بیان از جا بکننش و تو  دهنشون حسابی مزه مزه کنن و تازه بعد از کلی مزه مزه کردن بهش رحم میکنن و نوشخوارش میکنن و پسش میدن،نارحت نیست.نباید هم باشه.علف یه برگ برنده داره و اونم نوشخوار شدنشه.حداقل میدونه بعد از له و لورده شدنش یکی نوشخوارش میکنه و پرطش میکنه تو جوبی جایی.حالا منم تصمیم گرفتم یک علف باشم.میخوام حیوونای دور و برم و ندید بگیرم.ببینم دارن چه جوری روم لگد میکنن،چه جو ری دارن روم والیبال بازی میکنن و له شدنم ببینم و هیچی نگم.از حیوونای دور و برم انتظار دارم  ، با من حداقل در حد یه علف برخورد کنن.حداقل نوشخوارم کنن.بذارنم به حال خودم.تو جوبی جایی.برای بقیه حیوونا هم اصلا مهم نباشه که من کجام و چقدر تهوع برانگیزم.بازم یکی دیگه بیاد و بخورتم و لای دندوناش لهم کنه بعد با زبونش خلال دندون کنه و ذرات وجودمو از لای دندونش در بیاره و نوشخوارم کنه به حال خودم.حیوون 4 پا خیلی بهتر از دوپا هس.حداقل 4 پا دوباره ب زمین و طبیعت پسم میده اما اون دوپا هروقت لای دندوناش لهم کرد دیگه پسم نداد.جوید و جوید و جوید و آخرشم قورتم داد و من و برای همیشه تو دل خودش حبس کرد.دیگه به خودم پسم نداد. دارم کم کم خودمو فراموش میکنم.یادم رفته جای اصلیم کجاست و باید ب کجا برم.هرکی لهم کرد بجای اینکه رهام کنه به حال خودم ، قورتم داد.و من مدتهاست تو دل این و اون حبسم.هرچی  دست و پا میزنم کسی پسم نمیده.دلم برای خودم تنگ شد.من تو دل خیلی ها به اجبار حبسم.خیلی ها به زور قورتم دادن ،پدر و مادرم،دوست پسرم،cigar،کارم، حتی گاهی مردم.من دارم خودمو فراموش می کنم........... . دلم میخواد یکی نوشخوارم کنه........